«سجیل» موشکی که دنیا را خیره کرد، چگونه خلق شد؟


بیش از یک سال است که مجموعه 3جلدی «مرد ابدی»؛ روایتی مستند از زندگی پدر موشکی ایران، شهید والامقام سردار حسن طهرانی‌مقدم به قلم معصومه سپهری از سوی انتشارات خبرگزاری تسنیم و با همکاری انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.

این اثر فاخر حاصل تلاش 13ساله سپهری است که با سبکی جدید در خاطره‌نگاری جنگ نوشته شده است و حاصل قریب 12 سال مصاحبه و معاشرت با اصلی‌ترین افرادی است که حسن طهرانی‌مقدم در برابر چشم آنان رشد کرد و «حسن» شد؛ کاری که هفت ماه بعد از شهادت او، از خانه باصفایش آغاز شد و با جست‌وجو و سفر در خاطرات و اسناد و تصاویر و مکان‌هایی که شاهد حیات و شهادت او بودند، تکه‌تکه ساخته شد تا آینه‌ای بی‌غبار، برابر زندگی مردی قرار بگیرد که در طول قریب 13 سال بعد از شهادت، با مطالعه این کتاب خواهیم فهمید چقدر او را نشناخته‌ایم!

سپهری که پیش از این با آثاری چون «لشکر خوبان» و «نورالدین پسر ایران» میان مخاطبان شناخته شده است، در این اثر ضمن روایت زندگی شهید طهرانی‌مقدم، به مجاهدت‌های این دانشمند برجسته در حوزه فناوری‌های هوافضا و ابتکارات او در پایه‌گذاری صنعت موشکی در ایران و طراحی موشک‌های مختلف پرداخته است.

نگاه جامع نویسنده به بخش‌های مختلف زندگی شهید طهرانی‌مقدم سبب شده است «مرد ابدی» از وجوه مختلف نظامی، اجتماعی و فرهنگی برای مخاطب و به‌ویژه نسل جوان، اثری خواندنی و کاربردی باشد.

در 12 روز گذشته توجه جامعه جهانی و مردم جهان به قدرت موشکی ایران بود که توانست تل‌آویو و حیفا را با خاک یکسان کند. قدرت موشکی ایران تا جایی بود که حالا پس از تحمیل آتش‌بس به دشمن صیهونیستی این تصاویر موشک‌های ایرانی است که در شبکه‌های مجازی دست به دست می‌شود و همه سخن از قدرت ایران می‌گویند؛ قدرتی که مدیون دلاورمردان هوافضای ایران زمین است. طبیعتاً آگاهی از رشادت‌ها و تلاش‌های مردان موشکی ایران از همان روزهایی که در دفاع مقدس نخستین گام‌های موشکی برداشته شد، تاکنون شیرینی این موفقیت را دوچندان می‌کند، تلاش‌های شهید حاج حسن طهرانی مقدم، شهید امیرعلی حاجی‌زاده، سردار مجید موسوی و سایر مردان موشکی ایران با دست‌های خالی در گام‌های اولیه، تا امروز ایران سرافراز بتواند به دفاع از خود بپردازد. تلاش‌ها و رشادت‌هایی که در کتاب 3 جلدی «مرد ابدی» نوشته معصومه سپهری که از سوی انتشارات خبرگزاری تسنیم منتشر شده به خوبی بیان شده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «حاج حسن، از این‌که در تمام سال‌های پس از دفاع مقدس، یک روز از کار و تلاش برای قدرتمند کردن کشورش فارغ نبود، احساس رضایت می‌کرد. آن ایام یک اتفاق بزرگ در صحنۀ موشکی ایران افتاد. با ورود شهاب 3 به سازمان رزم موشکی، ایران در سوخت مایع، از موشک‌های کوتاه‌بُرد و میان‌برد به سمت کلاس موشک‌‌های دوربرد ‌ر‌فته بود، اما نتایج کارکرد موشک‌های سوخت جامد، حواس مردان موشکی ایران را متوجه یک نکتۀ مهم کرده بود؛ سوخت جامد، مزایایی داشت که آنها به این نتیجه رسیدند حتما باید راهبرد دفاعی‌شان را در موشک‌های سوخت جامد بنا بگذارند. موفقیت نخستین موشک سوخت جامد، یعنی فاتح110 که مرتب در حال بهینه‌سازی در نمونه‌های جدیدش بودند آنها را به فکر موشک دوربرد سوخت جامد انداخته بود.

سال 1380، دور از هیاهوی بیرون مرزها، طرح بسیار مهم و پرارزشی تحت نظر ریاست سازمان هوافضا کلید خورد که اسمش را پروژۀ عاشورا گذاشتند.»

(محصول پروژۀ عاشورا در دهۀ هشتاد همان چیزی است که چند روز پیش، با پرواز شگفتش همۀ حق‌طلبان ایران و منطقه را غرق شادی کرد: موشک سوخت جامد سجیل)

در مرحلۀ طراحی، نظر دانشمندان این بود که موشک سوخت جامدی با برد حداقل 1200 تا 1300 کیلومتر حتماً باید دو مرحله‌ای باشد؛ با این طرح، برای اولین بار کلاس جدیدی در حوزۀ موشکی ایران، ایجاد می‌شد. این موشک دو مرحله‌ای از نظر شکل، ابعاد و قطر، بزرگتر از همۀ ساخته‌های پیشین بود. به خاطر ماهیت سوخت جامد بودنش، با شتاب زیادی پرتاب می‌شد و به سرعت خارج از جو می‌رفت. موتور اول تا مسافتی موشک را پیش می‌برد و سپس با اتمام سوخت، از موشک جدا می‌شد و سقوط می‌کرد و موتور دوم، موشک حامل سر جنگی را به سمت هدف پیش می‌برد. در هر کدام از این مراحل، اتفاقات مختلفی ممکن بود رخ دهد. بنابراین همۀ کسانی که تصور می‌شد می‌توانند کمک کنند از صنایع مختلف، به این پروژۀ عظیم وارد شدند تا با هم «موشک سجیل» را در دستان جمهوری اسلامی ایران بگذارند.حسن، داشت ثمرۀ افکار الهی بلندش را یک‌به‌یک می‌دید.

انتهای پیام/؛



منبع: خبرگزاری تسنیم

نویسندگانی که در ۲۰۲۴ قلم خود را زمین گذاشتند؛ از پل آستر تا اسماعیل کاداره


به گزارش خبرگزاری مهر، جهان ادبیات سال ۲۰۲۴ شماری از چهره‌های مطرح خود را از دست داد.

در گزارشی که در ادامه می‌آید، اسامی و سابقه مختصری از این نویسندگان مرور می‌شود:

آلیس مونرو

آلیس مونرو نویسنده کانادایی و برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۱۳ که از سوی آکادمی نوبل به عنوان «استاد داستان کوتاه معاصر» توصیف شده بود، ۱۰ جولای در ۹۲ سالگی درگذشت.

اسماعیل کاداره

اسماعیل کاداره نویسنده، شاعر و روزنامه‌نگار آلبانیایی که سال ۱۹۹۶ به عضویت فرهنگستان علوم اخلاقی و سیاسی فرانسه درآمد و نشان لژیون دونور را گرفت، بیش از ۸۰ رمان، فیلمنامه، نمایشنامه، شعر، مقاله و مجموعه داستان نوشته بود که به ۴۵ زبان دنیا ترجمه شده‌اند. وی که جوایز بین‌المللی من بوکر و جایزه پرنس آستوریاس را در کارنامه داشت و همواره به عنوان یکی از نامزدهای احتمالی جایزه نوبل ادبی مطرح بود، یکم جولای در ۸۸ سالگی از دنیا رفت.

پل آستر

پل آستر، نماد ادبی نیویورک که برای «سه گانه نیویورک»، «۴ ۳ ۲ ۱» و کتاب‌های دیگرش تحسین شده بود، ۳۰ آوریل در ۷۷ سالگی درگذشت.

دنیل کانمن

روانشناس برنده جایزه نوبل که بیشتر به خاطر کتاب «تفکر، سریع و آهسته»، بررسی سوگیری‌های شناختی و تصمیم گیری شهرت داشت و یافته‌های تجربی او فرض رایج عقلانیت انسان در نظریه اقتصاد مدرن را به چالش می‌کشید، ۲۷ مارس در ۹۰ سالگی درگذشت.

نلسون دمیل

او که به خاطر رمان‌های پرتعلیق مانند «ساحل طلایی» و مجموعه «جان کوری» شناخته شده بود، ۱۷ سپتامبر در ۸۱ سالگی درگذشت.

باربارا تیلور برادفورد

این نویسنده پرفروش که در لیدز در شمال انگلستان به دنیا آمد و کارش را به عنوان یک تایپیست برای روزنامه محلی شروع کرد و پس از آن خبرنگار همان روزنامه شد، با «زنی از مواد» در سال ۱۹۷۹ به موفقیت رسید. «نیروگاه» از دیگر رمان‌های اوست که سال ۱۹۸۵ به یک مینی سریال بدل و ۲ بار نامزد جایزه امی شد. از کتاب‌های وی بیش از ۳۰ میلیون نسخه فروخته شده است. وی ۲۴ نوامبر در ۹۱ سالگی درگذشت.

نیکی جیووانی

شاعر مشهور آمریکایی و چهره برجسته جنبش هنرهای سیاه، که به خاطر اثر مشهورش «اگو-تریپینگ» و دیگر اشعار برای جوانان شناخته شده و برنده جوایزی همچون جایزه کتاب آمریکا شده بود، ۹ دسامبر در ۸۱ سالگی درگذشت.

آدل فابر

یکی از نویسندگان کتاب کلاسیک فرزندپروری با عنوان «چگونه صحبت کنیم تا کودکان گوش کنند» ۲۴ آوریل در ۹۶ سالگی درگذشت. کار او ارتباطات والدین و فرزندان را متحول کرد و میلیون‌ها نسخه در سراسر جهان فروخت.

مایک تالر

نویسنده «پادشاه معما» و خالق بیش از ۲۲۰ کتاب برای کودکان، از جمله مجموعه محبوب «بلک لاگون» ۲۳ مارس در ۸۷ سالگی دار فانی را وداع گفت.

ورنور وینگ

نویسنده داستان‌های علمی تخیلی برنده جایزه هوگو که بیشتر با «آتشی برفراز اعماق» شناخته می‌شد، ۲۰ مارس در ۷۹ سالگی درگذشت.

الیاس خوری

الیاس خوری رمان‌نویس لبنانی که بسیاری از نوشته‌های خود را وقف آرمان فلسطین کرد و در دانشگاه‌های سراسر جهان به تدریس پرداخت و به عنوان یکی از برجسته‌ترین روشنفکران لبنان شناخته می‌شد، ۱۵ سپتامبر از دنیا رفت. او ۷۶ ساله بود.

آرتور فرومر

این نویسنده که در سفرنامه‌نویسی پیشگام بود، کتاب‌های راهنمای تأثیرگذار متعددی را تحت نام تجاری فرومر نوشت. او ۱۸ نوامبر در ۹۵ سالگی درگذشت.

ماریس کنده

نویسنده مشهور گوادلوپی که به خاطر رمانش «سگو، کونده» شهرت داشت و همواره به عنوان یکی از برندگان احتمالی نوبل مطرح بود، ۲ آوریل در ۹۰ سالگی درگذشت.

کیت بنکس

نویسنده کتاب کودک که برای آثارش درباره طبیعت و حس دوست داشتن طبیعت شناخته می‌شد و آثاری چون «کلمات مکس» و «پرنده زمستانی» را در کارنامه داشت؛ ۲۴ فوریه در ۶۴ سالگی از دنیا رفت.

ادنا اوبراین

نویسنده پیشگام ایرلندی که به خاطر آثار انقلابی‌اش مانند اولین رمانش «دختران روستایی» تحسین می‌شد، ۲۷ جولای در ۹۳ سالگی درگذشت.

اسکات مامادی

اسکات مومادی نویسنده و شاعر برنده جایزه پولیتزر که برای آثارش در ادبیات بومی آمریکا شناخته می‌شود و کتاب‌های تاثیرگذاری مانند «خانه ساخته شده از سپیده دم» و «راه به کوه بارانی» را خلق کرده بود، ۲۴ ژانویه در ۸۹ سالگی درگذشت.

لوری سگال

او که سال ۱۹۳۸ به عنوان یک کودک یهودی به پناهگاه امن در انگلستان منتقل شد، مضامین آوارگی را با هوشیاری نافذ در داستان‌های زندگی‌نامه‌ای مانند «خانه‌های مردم دیگر» بررسی کرد و در آثارش به داستان زندگی مهاجران پرداخت، در ۹۶ سالگی درگذشت.

جان بارت

جان بارت نویسنده، و رمان‌نویس آمریکایی که آثارش در گونه پسانوگرایی و فراداستان طبقه‌بندی می‌شود و برنده جوایزی همچون جایزه کتاب ملی و جایزه قلم مالامود شده بود، ۲۷ می در ۹۳ سالگی از دنیا رفت.



منیع: خبرگزاری مهر

گودریدرز در اقدامی غیرقانونی کاربران ایرانی را مسدود کرد


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم‌، گودریدز، شبکه اجتماعی کتاب‌خوان‌ها که در سال 2006 تأسیس شد و از 2013 به مالکیت آمازون درآمد، این روزها بار دیگر حساب کاربران ایرانی را بدون هشدار قبلی مسدود کرده است.

در ماه‌های اخیر، چندین کاربر ایرانی Goodreads، شبکه اجتماعی آمازون برای خوانندگان، متوجه شده‌اند که حساب‌هایشان بدون هیچ هشداری، صرفاً به دلیل اقامت فعلی یا قبلی‌شان در ایران، به حالت تعلیق درآمده یا حذف شده است. برخی از آنها بیش از یک دهه از Goodreads استفاده کرده و صدها نقد کتاب و یادداشت نوشته بودند که همگی بدون هیچ اطلاع قبلی یک شبه ناپدید شدند.

پیش از این در سال 2019 نیز همزمان با دور تازه تحریم‌های آمریکا علیه ایران،‌ گودریدرز اکانت بسیاری از کاربران ایرانی را مسدود کرد‌، این روزها نیز دوباره حساب بسیاری از کاربران ایرانی مسدود شده و حتی به اطلاعات شخصی خود نیز دسترسی ندارند.

پیگیری کاربران ایرانی از این وب‌سایت تاکنون به جایی نرسیده است، وب‌سایت مذکور کاربران را به ایمیل «تأیید هویت» آمازون ارجاع می‌دهد. در این ایمیل از کاربران خواسته شده مدارک شخصی از جمله گذرنامه، سند محل سکونت و مدارک شغلی مربوط به 50 روز گذشته ارائه دهند،‌ این در حالی است که در قوانین سایت چنین الزامی ذکر نشده است.

 کاربران ایرانی گودریدرز و آمازون با انتقاد از این اقدام غیرقانونی عنوان کرده‌اند که گودریدرز بستری برای بحث در مورد کتاب‌ها است، نه بانکداری، تجارت یا بازرگانی. در حالی که گودریدز هیچ کارکرد مالی ندارد و کاربران تنها درباره کتاب‌ها می‌نویسند، محروم‌سازی به بهانه تحریم، نمونه‌ای روشن از تبعیض دیجیتال است.کتاب‌ها باید مردم را به هم نزدیک کنند، نه اینکه آنها را از هم جدا کنند.

کتاب و ادبیات ,

به همین دلیل این کاربران با طراحی کارزاری خواستار پایان دادن آمازون  به تعلیق تبعیض‌آمیز حساب‌ها بر اساس ملیت یا محل اقامت شده‌اند. در این کارزار مطرح شده است که اگر این رویه کنترل نشود، می‌تواند کاربران سایر کشورها را نیز تحت تأثیر قرار دهد.بنابراین باید از حق جهانی خواندن و شنیده شدن دفاع کرد.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

غلاف کرده شیاطین مقابل یمنی که؛ کمی به رقص در آورده خنجر یمنی را


به گزارش خبرنگار مهر، علی مقدم شاعر مشهدی و متخلص به «عاصی خراسانی»، در واکنش به تصویری از مجاهد یمنی که با لحظه تجاوز هوایی آمریکا و انگلیس به یمن سلفی گرفته، شعر تازه‌ای سروده و در مقدمه آن نوشته :«اینجا یمن است، جایی که مردمان دلیرش، موشک‌های آمریکایی را به بازی گرفته و به آن‌ها می‌خندند. تصویری از سِلفی یک یمنی زیر خط آتش».

متن این غزل را در ادامه می‌خوانیم؛

*

نه باج می دهد امروز دشمنان دنی را

نه التفات کند هجمه و فرافکنی را

در این زمان که شیوخ عرب ذلیل نشستند

بنازم این جگر و جرئت مثل زدنی را

غلاف کرده شیاطین مقابل یمنی که

کمی به رقص در آورده خنجر یمنی را

به دستِ خالی و قلبی پر اعتقاد شکستند

ز دشمنان خود آن دست و پنجه چدنی را

ببین چگونه محقق نموده‌اند به عالم

در اوج همّت‌شان کارهای ناشدنی را

بدون ترس به قلب سپاهِ خصم زدند و

رقم زدند به جرئت مسیر خط‌شکنی را

به جرئت علوی‌شان، به خاتم یمنی‌شان

شکسته‌اند به غیرت، طلسم اهرمنی را

کجا ز جنگ هراسد؟ کجا ز مرگ بترسد؟

کسی که داشته باور «فمن یمت یرنی» را



منیع: خبرگزاری مهر

ایرانِ حسین(ع) تا ابد پیروز است


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، آیین بدرقه و تشییع 60 تن از شهدای مقاومت امروز، هفتم تیرماه، همزمان با دومین روز از ماه عزای حسینی(ع) در پایتخت ایران در حال برگزاری است.

خیابان‌های تهران امروز شاهد وداع با قهرمانانی است که بی‌های‌وهوی، برای وطن جنگیدند و در راه حفظ امنیت ایران، اندکی دریغ نکردند.

 

جمعی از شاعران کشور همزمان با برگزاری آیین تشییع شهدای اقتدار، تازه‌ترین سروده‌های خود را به این شهدا تقدیم و با این قهرمانان، وداع کردند، بخش‌هایی از این اشعار را می‌توانید در ادامه بخوانید:

ناصر دوستی:

چون ابر بهاریم که اشک‌افشانیم

در سوگ از این داغ و غم سوزانیم

رعدیم بلای جان دشمن هستیم

موجیم که غُرّنده‌تر از طوفانیم

***

خورشیدترین ماه جهان حضرت ماه

فرمانده کُلّ ارتش و کلّ سپاه

شمشیر دودم در کف سّیدعلی است

لاحَولَ وَلاقُوّه الّا باللّه…

***

ما موج خلیجیم تلاطم داریم

ما ملّت فتحیم و تفاهم داریم

چون موشک فتّاح به‌سمت خیبر

با غُرّش خود قصد تهاجم داریم

***

هر آینه این حماسه درس‌آموز است

تکرار قیام کربلا امروز است

باید که به تارک اُفق بنویسند

“ایران حسین تا ابد پیروز است”

محمدمهدی عبداللّهی:

انگشت حیرت را به لب‌ها مى‌فشاریم

دلواپسِ آلاله‌ها در انتظاریم

اشک غریبى مى‌چکد از گونه‌هامان

با یک جهان اندوه و حسرت، بى‌قراریم

بُغضى نهفته در میان سینه ماست 

شاید گریز روضه‌اى دیرینه داریم

آتش زبانه مى‌کشد در موج ماتم

بر غربت ایل شقایق غمگساریم

آتش نشانه رفته قلب آسمان را

گل‌هاى پرپر را به باران مى‌سپاریم

هم‌ناله با موج غم سردارهامان

بر صخره‌هاى بى‌کسى سر مى‌گذاریم

اما خدا با ماست تا جان در بدن هست

ما ملت عشقیم ما امّیدواریم

ما در پناه پرچم سرخ حسینیم

یعنى همیشه تا قیامت ماندگاریم

شور شهادت تا همیشه در سر ماست

از امتحان عاشقى باکى نداریم

ما شادمانى ما سلامى ما رشیدیم

صدشکر حاجى‌زاده‌هاى این دیاریم

عباسى و فقهى و صدیقى و ایثار

طهرانچیان اهل علم و افتخاریم

ما ایزدى ما کاظمى، ما باقرى‌ها

ما امت واحد، همیشه بى‌شماریم

با کاروان سرخ یاران حسینى

چشم‌انتظار مقدم صبح بهاریم

***

این موج که توفنده‌تر از دیروز است

مظلوم‌ترین مقتدر امروز است

واللّه شهیدان خدا می‌گویند

ایران حسین‌بن علی پیروز است

***

میلاد عرفان‌پور:

کوهی‌ است وطن که تا ابد پاینده‌ است
سروی‌ است که زخم خورده اما زنده‌ است
در بدرقهٔ هزار داغیم ولی
تشییع شما بیعت با آینده‌ است

***

نیره جهانشاهی:

این کاروان جاماندگان راه عشق‌اند

دلدادگان خط بانوی دمشق‌اند

دارند از کرببلا این مُهر جاوید

بر قله می‌تابند انگاری چو خورشید

این کاروان سرخ، یاران حسین‌اند

جان‌برکفان مخلص پیر خمین‌اند

در راه عشق و عاشقی از خود گذشتند

بر مردم آزاده همچون نور عین‌اند

***

فاطمه نانی‌زاد:

دردانهٔ عصر انتظارند همه

منظومهٔ عشق و افتخارند همه

تابوت به تابوت حماسه هستند  

اینان که شهید اقتدارند همه

***

با آینه‌ها دوباره پیمان بستیم

در حفظ وطن یکی‌شده، یک‌دستیم 

باید که خبر به کل عالم برسد:

در بیعت لاله‌ها همیشه هستیم

***

هنگام حماسه، نینوایی شده است

محبوب حریم کبریایی شده است

پایان رشادتش نوشتند چنین:

سردار «رشید» کربلایی شده است

***

میثم یوسفی:

تقدیم به دانشمندان هسته‌ای ایران اسلامی

نامتان تا همیشه جاویدان

چون بلندای پرچم ایران

بادها از شکوهِ غیرتتان

می‌وزند از سهند تا تفتان

یادتان لحظه لحظه جاری باد

در غزل‌های رود رودِ وطن

ای که از اقتدارتان چون کوه

با شکوه است نام میهن من

سبلان، قرص ایستاده اگر

خاطرش جمع از حضور شماست

دل دریایی خزر بی‌شک

جلوه‌ای از دل صبور شماست

بندهٔ این و آن نبودن را

سروها از شما می‌آموزند

چشمه‌های وطن پر از تپش‌اند

به شمایان که چشم می‌دوزند

سبز سبز است تا همیشه وطن

تا شما بی‌دریغ بارانید

هر نفس گرمِ مهر با مردم

دشمنان را هماره طوفانید

فکرتان نور، ذکرتان روشن

در افق‌های بی‌کران ظهور

محو گمنامی شما میهن

این برومند نامدار غیور

***

فرزانه قربانی:

در راه تو سر دادن ما، زیستن ماست

دلداده عطر تو اویس ِقَرَن ماست

در معرکه‌ها شور محرم است و این‌بار

پیراهن مشکی عزایت کفن ماست

با نام تو بیمه‌ایم و از خصم نترسیم

تا جوشن یا حسین مظلوم تن ماست

در سایه لطف تو نشسته خاک ایران

زیر علم سرخ تو بی‌شک وطن ماست

با نوحه باد بر سر لاله پرپر

همواره کتیبه غمت سینه‌زن ماست

اصلاً به امان‌نامه دشمن چه‌نیاز است

عباس علمدار اگر خط‌شکن ماست.

انتهای پیام/+

 



منبع: خبرگزاری تسنیم

جشنواره ناداستان «پلک» و فرصت ارائه دیدگاه مخاطب درباره مساله پوشش


خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: اولین‌جشنواره ناداستان «پلک» بناست با محوریت پوشش اجتماعی برگزار شود.

معصومه امیرزاده دبیر این‌رویداد است که به بهانه شکل‌گیری و فعالیت این‌جشنواره ادبی درباره یک‌موضوع اجتماعی با او به گپ و گفت نشستیم.

مشروح این‌گفتگو در ادامه می‌آید؛

* خانم امیرزاده بستر تمام محورهای تعیین شده جشنواره پلک، پیرامون بحث پوشش اجتماعی است. چرا این موضوع را انتخاب کردید؟

در چند سال اخیر به‌دلیل تحولات اجتماعی و مطالبه‌ها، سؤال‌ها و شبهات مطرح شده پیرامون حجاب و پوشش، شاهد تغییری چشمگیر در فضای اجتماع هستیم. هیچ فردی در عرصه‌ها و جایگاه‌های مختلف اجتماعی نمی‌تواند نسبت به این تغییر بی‌تفاوت باشد. به همین دلیل جشنواره ادبی پلک این فرصت را برای نویسنده‌ها و دیگر مردم فراهم کرده تا احساس و تفکر خود را نسبت به بحث حجاب و تحولات اجتماعی اخیر در جامعه بیان کنند.

* منظور شما از پوشش اجتماعی چیست؟ آیا منظور حجاب ظاهری است؟

منظور ما حتی صرفاً حجاب ظاهری هم نیست. بلکه منظور، پوشش در اجتماع است؛ به هر شکلی که وجود دارد. به‌عنوان مثال وقتی می‌گوییم یکی از محورهای ما پوشش اجتماعی و طبیعت‌گردی است، این‌مفهوم را در دایره گسترده‌ای جا داده‌ایم. به این‌معنا که حتی کسی که حجاب اسلامی ندارد ولی باحیا است و تعهداتی دارد، تمایل ندارد با هر شکل و ظاهری در اجتماع حضور پیدا کند.

یا در مثالی دیگر، خانم‌هایی هستند که ظاهر محجبه‌ای ندارند و بعضاً پایبند به حجاب ظاهری نیستند، اما به‌دلیل حیا و حفظ حریم شخصی مایل نیستند در بیمارستان پزشک، دستیار پزشک و حتی کمک پرستار آنها مرد باشد. چه بسا خانمی دوست دارد بر اساس قومیت خودش، پوششی متفاوتی را تجربه کند. حال سوال اینجاست که، آیا پوشش‌های مختلف بر اساس اقوام به اندازه لزوم در بازار موجود است؟ از آن مهم‌تر آیا جامعه پذیرای این تنوع پوشش بوده و از آن استقبال می‌کند؟ در حقیقت مسئله ما عمیق‌تر و فراتر از مسئله حجاب است. مسئله ما این است که وقتی شما به‌عنوان شهروند یک جامعه از خانه بیرون می‌آیید چه می‌بینید. آن نگاه مهم است. آنچه به عنوان پوشش در جامعه می‌بینید می‌تواند به‌عنوان یک مسئله مطرح شود و در برابر آن واکنش ایجاد شود؛ مثبت یا منفی.

* در یکی از محورها به بایدها و نبایدهای پوشش اجتماعی در مکان‌های تفریحی و طبیعت‌گردی پرداخته‌اید، چرا مراکز اداری و شرکت‌های خصوصی را جزو محورهای جشنواره قرار ندادید؟

پیشنهاد خوبی است و می‌شود در سال‌های بعد این موضوع را به محورهای دیگر اضافه کرد. اما طبیعت‌گردی به این دلیل انتخاب شد که در منظر عام و در دیدرس عموم است و هر رهگذری که مثلاً از کنار یک پارک عبور می‌کند یا حتی کسی که در وسیله نقلیه خودش نشسته شاهد پوشش دیگران است. این عام بودن و در معرض دید بودن برای ما مهم است.

* تأثیر رسانه و پوشش اجتماعی یکی از محورهای این‌جشنواره است. سؤالی که ایجاد می‌شود این است که چرا بحث رابطه مستقیم پوشش اجتماعی با حکومت و نیز نقش مسئولین و ارائه راهکارهای متفاوت از سمت آنها را از محورهای جشنواره در نظر نگرفتید؟

مسئله رسانه و پوشش به این دلیل مطرح شد که بخشی از رسانه‌هایی که با آنها در ارتباط هستیم، تحت لوای حاکمیت تعریف می‌شوند اما بخش دیگری از رسانه‌ها اصلاً تحت مدیریت حاکمیت قرار نمی‌گیرند. به این معنی که تنها حضور و اختیاری که حاکمیت در آن رسانه‌ها دارد بحث فیلترینگ است، یا رصد برای پیگرد تخلفات در فضای مجازی. یعنی گردانندگان آن رسانه‌ها اکثراً مردم ایران و بخشی از آن هم از کشورهای دیگر هستند. پس نمی‌شد مستقیماً به یک بُعد از رسانه اشاره داشت. در کل ما به مجموع آنچه که به‌عنوان رسانه در کل دنیا تعریف می‌شود و نسبتش با بحث پوشش، اشاره داریم به این خاطر که مخاطب عام در سراسر دنیا از آن تأثیر می‌گیرد به همین خاطر علاوه بر نویسندگان، از دیگر افراد جامعه هم خواستیم دیدگاهشان را در ارتباط با پوشش اجتماعی در قالب تجربه‌نگاری با ما به اشتراک بگذارند.

* هدف نهایی شما از برگزاری این جشنواره ادبی چیست؟

می‌خواهیم جشنواره پلک در مقام تماشا ایستاده و مثل یک آینه عمل کند و همچنین به مخاطب خود در سراسر کشور فرصت بیان دیدگاهش را نسبت به تحولات اجتماعی در خصوص امر پوشش بدهد؛ چون به نظر می‌رسد مطالباتی از سمت مردم در مورد پوشش اجتماعی وجود دارد که همیشه در تقابل مردم با مردم تعریف می‌شود اما در پلک این فرصت وجود دارد که هر فرد از منظر و نگاه خودش تجربیاتش را در قالب کلمه بیان کند و در دسترس سایرین قرار بدهد چون برای ما مهم است یک بار شنونده و خواننده حرف و سخن مردم باشیم و احساسات و ادراکات آنها را از وضعیت پیرامونشان بخوانیم.

* جشنواره پلک تحت حمایت ارگان خاصی برگزار می‌شود؟

بله مرکز آفرینش‌های حوزه هنری تهران و روایت‌خانه شهر اصفهان دو مرکزی هستند که از جشنواره حمایت می‌کنند.

*آیا این جشنواره فقط در تهران برگزار می‌شود؟ یا استان‌های دیگر هم در آن دخیل‌اند؟

این جشنواره ملی است و تمام هموطنان از سطح کشور می‌توانند در آن شرکت کنند. همچنین شرکت در این جشنواره محدودیت سنی ندارد و تمامی افراد با هر گروه سنی می‌توانند در آن شرکت کنند.

الهام قاسمی



منیع: خبرگزاری مهر

صنعت چاپ چه آسیب‌هایی از حملات رژیم صیهونیستی دید؟


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ در جریان حمله رژیم صیهونیستی به کشورمان،‌ تعدادی از چاپخانه‌های فعال در خیابان پیچ شمران تهران،‌ میدان فتح،‌ خیابان دماوند و …. دچار خسارت شدند،‌ در همان روزهای نخست آغاز حمله اسرائیل به خاک کشورمان،‌ اتحادیه چاپخانه‌داران تهران بازدیدی از چاپخانه‌های خسارت دیده داشت و قرار شد که طرح حمایتی از این چاپخانه‌ها در دستور کار اتحادیه قرار گیرد. به این منظور ستادی در اتحادیه چاپخانه‌داران تهران شکل گرفت تا به بررسی همه جانبه موضوع بپردازد.

رئیس اتحادیه چاپخانه‌داران تهران در همان روزها،‌ بازدیدهایی از چاپخانه‌های آسیب دیده داشت و اتحادیه برای حمایت از این چاپخانه‌ها تصمیماتی را اتخاذ کرد. حالا پس از آتش‌بس،‌ باید دید اتحادیه چه برنامه‌ای برای چاپخانه‌های خسارت دیده دارد؟

 احمد ابوالحسنی رئیس اتحادیه چاپخانه‌داران تهران در این زمینه به تسنیم گفت: هنوز خسارت دقیق برآورد نشده است،‌ اما در مجموع 8 چاپخانه از حمله اسرائیل به خاک کشورمان دچار آسیب شده‌اند،‌ یکی از این چاپخانه‌ها 3 بار در حمله دچار آسیب‌های پی‌درپی شده است. این آسیب‌ها شامل ریختن سقف‌، وارد آمذدن خسارات به دستگاه‌ها تخریب بخشی از ساحتمان چاپخانه و … است.

 وی ادامه داد: به محض اینکه مطالع شدیم چاپخانه‌ها دچار آسیب شده‌اند،‌ ستادی برای بررسی موضوع تشکیل شد،‌  خوشبختانه دولت هزینه خسارت‌ها را برآورد خواهد کرد،‌ اما ما نیز به موازات،‌ تلاش خواهیم کرد‌، دو اتفاق رخ دهد،‌ اول اینکه تعدادی از چاپخانه‌ها اعلام آمادگی کرده‌اند که چاپخانه‌های آسیب دیده،‌ می‌توانند سفارش‌های خود را در چاپخانه‌های آن‌ها انجام دهند‌.

ابوالحسنی گفت: هم‌چنین اتحادیه به دلیل تعطیلی بازار ظهیرالاسلام در هفته نخست جنگ‌، از چاپخانه‌ها خواست تا مواد اولیه در اختیار را به صورت امانی در اختیار سایر همکاران خود نیز قرار دهند،‌ تا خللی در فعالیت‌ها ایجاد نشود. اتحادیه به این منظور در اطلاعیه‌ای اعلام کرد،‌ چنانچه هر یک از همکاران فعال در صنف چاپ با کمبود یا مشکل در تهیه ملزومات چاپ مواجه شوند، می‌توانند نیاز خود را به ستاد پشتیبانی و کمک‌رسانی اتحادیه اعلام فرمایند تا امکان تأمین این اقلام به صورت امانی از سایر همکاران صنف فراهم شود.

ابوالحسنی هم‌چنین از جمع‌آوری مبالغی از سوی چاپخانه‌داران برای تامین بخشی از هزینه‌های بازسازی چاپخانه‌ها خبر داد و گفت: بسیاری از چاپخانه‌داران نیز اعلام امادگی کرده‌اند که بخشی از فاکتورهای چاپخانه‌های خسارت دیده را پرداخت کنند.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

اندیشمندان ایرانی چراغ امید را روشن نگه داشتند؛ نیمی از تاریخ جهان برای ماست


به گزارش خبرنگار مهر، جلسه رونمایی و معرفی کتاب «فیلسوفان امید» شامل مجموعه گفتگوهای سارا فرجی خبرنگار اندیشه با اساتید فلسفه، با حضور نجفقلی حبیبی، منوچهر صدوقی سها، نادیا مفتونی، مالک شجاعی، علیرضا منجمی و علی درستکار در خبرگزاری مهر برگزار شد.

نجفقلی حبیبی استاد فلسفه و مصحح آثار فلسفه اسلامی در ابتدای این نشست گفت: وجود نویسندگان جوان در حوزه اندیشه ما را به آینده امیدوار می‌کند و نوید آینده روشن در این کشور را می‌دهد. وی افزود: در گفتگویی که با خانم فرجی داشتم و در کتاب چاپ شد بیشتر قصدم این بود که بگویم جوانان باید با همه دشواری‌ها و سختی‌های زمانه روی پای خود بایستند و راهی برای حل مشکلات پیدا کنند.

وی افزود: عموم بزرگان ما مانند دکتر زرین کوب همگی بر سختی‌های بسیاری فائق آمدند. درباره خودم می‌توانم بگویم خداوند چراغی را در دلم روشن نگاه داشت تا به سختی‌ها فائق آیم. تصور می‌کنم دعای پدر و مادر در این زمینه بسیار تأثیرگذار است و به عقیده من جز توکل و عنایت الهی هیچ‌چیز نمی‌توانست به من در حل مشکلات کمک کند. زمانی که به سراغ کتابخانه‌های جهان می‌روید خواهید دید که بزرگترین بخش کتابخانه ها در اختیار آثار ایرانی است. ما اندیشمندان بزرگی مثل ابن سیناها که چراغ امید را روشن نگه داشتند داریم. فارابی با همه عظمتش سختی‌های بسیاری داشته و کم می‌بینید کسانی را که سختی نکشیده باشند و جزو مفاخر باشند. بنابراین تاریخ ما از این نظر درخشان است و مردم ایران، مردم بزرگی هستند.

این‌پژوهشگر فلسفه در پایان گفت: جوانان ما نباید امیدشان از ایران قطع شود. بیش از نیمی از تاریخ جهان متعلق به ایران است و مردمان ایران بزرگ و باهوش‌اند. ایران تمدن باشکوهی دارد بنابراین این فرهنگ ایران است که غنی بوده است. امروز اگر می‌خواهیم در دنیا بزرگ شویم باید دانشمندان مان را بزرگ و کوشش کنیم که دلسردی‌ها به وجود نیاید. امیدوارم در کتاب‌های مان امید را پرورش دهیم چون گاهاً نویسنده‌هایی داریم که با کتاب‌هایشان ناامیدی را تزریق می‌کنند که این خیانت بزرگی است.

سخنران دوم جلسه نادیا مفتونی استاد فلسفه دانشگاه تهران بود که گفت: فارابی در بحث مدینه فاضله‌ش از پنج طبقه سخن گفته است؛ طبقه اول، طبقه انبیا و حکماً، طبقه دوم، طبقه نویسندگان و شعرا که من آن را اهل هنر و رسانه نامیدم و قصدم این است که بگویم شأن رسانه و هنر در مدینه فاضله این است که برنامه ریزی حاکمیت الهی و حکمی را برای جمهور منتقل می‌کند و به طور خلاصه قصدم این است که بگویم رسانه و خبرنگار در مدینه فاضله فارابی جایگاه و شأن بسیار بالایی دارد. البته هنر و رسانه فاضله.

اندیشمندان ایرانی چراغ امید را روشن نگه داشتند؛ نیمی از تاریخ جهان برای ماست

مالک شجاعی عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی هم در این‌برنامه گفت: در مجموعه آثار سهروردی که از عجایب تاریخ ما هستند، رساله‌ای به نام کلمه التصوف وجود دارد که سهروردی در آنجا عبارتی دارد با این مضمون که در روز قیامت که خلایق محشور می‌شوند، از هر هزار نفر ۹۹۹ نفر قتیل العبارات و کشته عبارات هستند. شاید یکی از راه‌های عبور از این بحران، دامن زدن به گفتگو باشد و از این منظر کتاب «فیلسوفان امید» نجات بشر از بحران قتیل العبارات است و نتیجه اینکه ما امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند گفتگوهای ثمربخشی هستیم که منتج به امید شود.

وی افزود: به نظر من کتاب عنوان بسیار هوشمندانه انتخاب شده و همانطور که در مقدمه هم اشاره شده مشخص است که «امید» از دغدغه‌های ایشان است. حاصل گفتگوهای ایشان ایجاد نوعی «امید اجتماعی» است که خلأ آن به شدت در جامعه امروز احساس می‌شود. ریچارد رورتی از فیلسوفان معاصر هم کتابی با نام «فلسفه و امید اجتماعی» دارد و غیر از ایشان افراد دیگری که در گفتمان فلسفی چپ قرار دارند نوعی نگاه معطوف به امید اجتماعی دارند و البته قبل از آنها (در گفتمان چپ) در سنت اسلامی و مسیحی هم بحث امید را در سنت اتوپیا اندیشی و سنت نگارش رساله‌های ناظر به مدینه فاضله می‌بینیم. چون اهل مدینه فاضله به دنبال امید هستند منتها فیلسوفانی که به دنبال امید هستند نمی‌خواهند به هر قیمتی امید را به دست بیاورند بلکه می‌خواهند از راه‌های عقلانی و معرفت بخش به «امید» برسند.

این نویسنده و پژوهشگر فلسفه ادامه داد: فقط هم رورتی نیست که به بحث امید پرداخته افراد دیگری چون فارابی، گابریل مارسل و آگوستین نیز به این موضوع پرداختند و درباره عشق و امید صحبت کردند. بنابراین به خانم فرجی، خانواده و خودمان باید بابت انتشار این کتاب تبریک بگویم.

شجاعی گفت: به نظر می‌رسد فضای فکری‌فرهنگی ایران در اینجا و اکنون بیش از هر وقت دیگری به آرای دیلتای نیاز دارد چون دیلتای برای اولین بار در فلسفه غرب این بحث را پیش کشیده که علوم انسانی برای انسان امروز چه معنایی دارد و چه جایگاه و کارکردی دارد؟ دیلتای در برابر هجمه علوم طبیعی از علوم انسانی دفاع می‌کند و می‌گوید: ما عالمان علوم انسانی، فقیران غنی هستیم. و این یعنی عالمان علوم انسانی دستشان پُر از مفاهیم است ولی کاربست این علم در جامعه غایب است.

وی در پایان گفت: اهمیت کتاب خانم فرجی هم در این است که فلسفه چه نقشی در سبک زندگی ایرانیان دارد و کجای جامعه قرار دارد. ۱۲ استادی که در کتاب «فیلسوفان امید» با آنها گفتگو شده هرکدام مثال نقض جدی برای هجمه نیهیلیسم و نسبی گرایی در جامعه معاصر هستند.



منیع: خبرگزاری مهر

روایت فرزند شهید محمود باقری از شهادت فرمانده گمنام موشکی ایران


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم‌، سرلشکر شهید حاج محمود باقری از فرماندهان ارشد نیروی هوا فضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در گمنامی بسر می‌برد، همراه سایر فرماندهان نیروی هوافضا در کنار سرلشکر شهید امیرعلی حاجی‌زاده توسط دشمن صهیونیستی به شهادت رسید.

مهدی باقری فرزند ارشد شهید محمود باقری روایتی از صبح جمعه 23 خرداد ماه و حمله رژیم صیهونیستی به خاک کشورمان که منجر به شهادت پدرش شد،‌ داشته است،‌ این روایت که معصومه سپهری نویسنده مجموعه 3 جلدی «مرد ابدی» آن را در کانال خود در ایتا منتشر کرده به شرح ذیل است:

«تازه اذان گفته بود و مشغول نماز صبح بودم که ناگهان صدایی آمد. فکرکردم شاید رعد و برق بوده یا … غیر عادی بود.
صدای موبایلم که بلند شد غیرعادی‌ترش کرد.

ـ کجایی؟  … فکر کنم خونه باباتونو زدن!

 لباس پوشیده و نپوشیده زدم بیرون. تا برسم به عمه‌ام زنگ زدم. می‌دانستم پدرو مادرم دیشب رفته بودند خدمت مادربزرگم. خدا خدا می‌کردم شب همان جا مانده باشند.

ـ عمه! بابا کجاست؟

ـ بابات رفت! شب رفتن خونه!

_بابامو زدن! گفتم و بی‌اختیار قطع کردم. وقتی رسیدم راه را بسته بودند و کسی را راه نمی‌دادند. من هم شرایط عادی نداشتم. زدم روی سینه کسی که راهم را بسته بود… فضا تاریک بود و پر سر وصدا بود. کسی مرا شناخت و راه داد بروم … خانه‌های موشک خورده را دیدم که هنوز می‌سوخت. در خانه‌مان باز بود. خانه سالم بود. چراغ خانه روشن بود. سریع رفتم تو… همه جا را گشتم  و صدایشان زدم… بابا… مامان… کسی نبود. حیاط پشتی را هم دیدم. کسی در خانه نبود. سریع آمدم بیرون. یکی از محافظ‌ها من را دید و گفت آقامهدی اینجا چیکار می‌کنی؟ گفتم مادرم؟ گفت مادرت و خانم حاجی‌زاده وقتی اولین موشک را زدند اینها ناخودآگاه بیرون آمدند و ما سوار یک ماشین امن کردیم و فرستادیم رفتند. گفتم بابام؟ گفت بابات اصلا نیومده!

خیالم راحت شد.

نفسی کشیدم. سریع به موبایل کسی که همیشه همراه پدرم بود زنگ زدم. زود برداشت و گفت: حاجی جاش خوبه. قبلا حاج‎آقا به من گفته بود که اگر همچین شرایطی به وجود آمد از بچه‌ها شنیدی که من اینجا و آنجا هستم بدان من جایم خوب هست و دنبال من نگردید. من جایم اُکی هست. خیالم از حاج‎آقا و حاج‌خانم راحت شد.

جمع 3، 4 نفری محافظ‌ها همراهی کردند و آمدیم در خروجی شهرک. تقریبا 50 متر دور شده بودم که موشک خورد به خانه کناری ما. خانه سردار محرابی….

خانه ویران شد و موجش را حس کردیم. حس کردم دقیق می‌داند می‌خواهد کجا و کی را بزند! باید می‌رفتم جایی که مادر را پیدا کنم.  حدود ساعت 5/5 یا 6 صبح بود و اخبار داشت اعلام می‌کرد خبر حمله را. پمپ بنزین‌ها شلوغ شده بود. مردمی که دسترسی داشتند در حال فرار بودند. شرایط اولیه بحران بود و ترس به دل مردم افتاده بود. انگار همه هنگ بودند و نمی‌دانستند چه اتفاقی افتاده.

ساعت 6 شبکه خبر اعلام کرد سردار سلامی به شهادت رسیده است. من تازه رسیده بودم دنبال حاج‌خانم.  همراه مادرم، خانم سردار حاجی‌زاده هم مضطرب بیرون آمد. عمری با هم همسایگی کرده بودیم. زندگی کرده بودیم. از من سراغ سردار را گرفت:  مهدی چیزی نشده، حاجی حالش خوبه؟ من طبق اخباری که تا آن لحظه داشتم گفتم حال حاج‌آقا خوبه. حاج‌آقای ما هم حالش خوبه. با هم هستن. نگران نباشید. ولی پیگیر نباشید، خودشان هروقت صلاح بدانند خبر می‌دهند. با مادرم از ایشان جدا شدیم و سمت خانه مادربزرگ آمدیم. در راه از حال مادرم حیران بودم. مثل شیر، آرام و استوار بود. فهمید خانه مان را زده‌اند ولی هیچ واکنش بدی نداشت. هیچی! خیلی محکم و مقتدر بود. گویی قدرتش را به من هم می‌بخشید.

عمه‎ام تماس گرفت و گفت ننه حالش خیلی بده. تلویزیون روشن شده و تو هم نصف شب زنگ زدی به ما و اینجوری گفتی، الان باور نمی‌کنه و میگه مهدی بیاد تا من ببینمش. رفتیم خدمتشان. حالش بد بود. دستش رو بوسیدم و گفتم ننه حال بابام خوبه‌ها! شبکه تلویزیون را عوض کردیم. کمی باهاش شوخی کردم که حالش بهتر شود. بین دوستان و فامیل معروف بودم به شوخ طبعی.

گاهی که بابا خیلی خسته می‌آمد، می‌رفتم دست و پایش را می‌بوسیدم برایش چیزی تعریف می‌کردم می‌خندید. گاهی بچه‌ها می‌گفتند مهدی بیاد چیزی بگه حال حاج‌آقا خوب بشه. حالا صبح جمعه داشتم ماموریت ذاتی‌ام را انجام می‌دادم. حال ننه کمی بهتر شد و لبش به خنده باز شد. یک لحظه  زیرنویس اخبار را دیدم که سردار حاجی‌زاده طبق اخبار واصله به شدت مجروح شدند ولی در سلامت بسر می‌برند. یک لحظه ذهنم درگیر شد ولی چیزی نگفتم. سریع خداحافظی کردم آمدم بیرون… باز با محافظ پدرم تماس گرفتم. جواب نداد. باز هم تماس.. باز هم … دقایقی بعد خودش به من زنگ زد و گفت مهدی کجایی؟ بیا بیمارستان صنیع‌خانی توی تهرانسر.

چی شده مگه؟

بغضش ترکید و فقط گفت حاجی به آرزویش رسید.

نگاهم به ساعت افتاد. داشت 7 میشد. 7 صبح جمعه 23 خرداد 1404 !

اصلا نفهمیدم چی شد. خودم را جلوی خانه و قاسمم دیدم که نزدیکشان بودم. نمی‌توانستم تنها رانندگی کنم. ذهنم دستور داده بود بیا دنبال عمویت. مادرم هم همانجا بود و وقتی در را زدم او در را باز کرد. ـ مامان عمو کجاست؟

 مادرم گفت همین جا توی اتاق هست.

ـ صداشون می‌کنی مامان؟

مادر صدا کرد و عمویم آمد. هیچ کس نمی‌دانست چه شده. جز قلب مادرم که پرسید: بابات چیزیش شده؟ دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. برای اولین بار گریه کردم. من و مادرم… با هم گریه کردیم. تنها گریۀ مادرم برای بابا همانجا بود! خدایا؛ اینها عاشق هم بودند من شاهد بودم عاشق هم بودند اما حالا مادر اشکهایش را پاک کرده بود و می‌خواست من و عمو و بقیه را تسلا بدهم…  

از هم جدا شدیم و با عمو رفتیم صنیع‌خانی. در یک گوشه از محوطه یک ماشین یخچال‌دار پارک کرده بودند و چند نفر از محافظ‌های آشنا دور و بر بودند. مرا می‌شناختند. شرایط عادی نداشتم. به شدت گریه می‌کردم. به محافظ‌ها گفتم پس شما چی کار می‌کردید که حاجی رو زدند؟ حال آنها هم بد بود… یکی‌شان گفت به خدا موشک زدند، ترور نکردند. از دست ما کاری برنمی‌آمد. حاجی‌اینا داخل بودند…

گفتم می‎خواهم حاجی را ببینم. به اصرار می‌گفتم. اول گفتند نه نمی‌شود! اصلا!  کوتاه نیامدم… ـ باید حاجی را ببینم. باید پدرم را بببینم.

 پدرم را گاهی حاجی هم صدا می‌زدم… .

بالاخره از مسئول حفاظت تاییدش را گرفتند و در یخچال را باز کردند. پیکر حاجی در کاور بود. زیپ کاور را باز کردند. فکر می‌کردم قوی هستم برای این دیدار. من پسر محمود باقری هستم… مردی که 41 سال است دارد برای کشورش می‌جنگد… قوی هستم… اما برای اولین و شاید آخرین بار داشتم  چنین صحنه‌ای می‌دیدم.

پیکر کاملا سالم بود. از کاور معلوم بود… صورتش را باز کردند… خدایا! این بابای من است… بابای قدرتمند و مهربان من… دست زدم به صورتش به تنش… هنوز گرم بود…  حالم عوض شد. آخ بابا! فدایت شوم… من که دیروز این دست و پا و صورتت را بوسیدم … حالا چت شده بابا؟ فقط یک ترکش به  پیشانی‌اش خورده بود، نزدیک سجده‌گاهش. سمت راست پیشانی‌اش خونی بود. زیر چشم‌هایش هم کمی کبود شده بود… همین … حتی حس کردم پیراهنش را پاره کرده‌ان دبرای احیا و … بلکه زنده نگاهش دارند… شنیدم گفتند یک ربع‎، بیست دقیقه هست پیکر را بیرون کشیده‌اند…. صورتم شروع کرد به گزگز کردن و دست و پاهایم. همانجا افتادم. من پدرم را کی این طور دیده بودم؟ کی فکرش را کرده بودم؟

افتادم… مرا برداشتند و آوردند اورژانس. پرستار آمد بالای سرم. سرم زدند و گفتند باید بهت آرام‌بخش بزنیم و شاید یکی دو ساعت خوابت ببرد. گفتم: خانم من هوشیار هستم و می‌دانم کجا هستم و می‌دانم چه خاکی هم به سرم شده، بابام شهید شده و من همه چیز را می‌دانم. من باید الان هشیار باشم تا کسی زنگ زد، جواب بدهم. فقط من از علم پزشکی چیزی نمی‌دانم. صورت و دست و پاهای من دارد گزگز می‌کند، شاید دارم سکته می‌کنم. اگر می‌خواهید کاری بکنید، برای این کاری بکنید. گفت باشه و دیگر آرامبخش نزد. دو سه تا سرم بمن زدند و من یک ساعتی زیر سرم بودم. در همین زمان برادرم محمد هم آمد. او هم فشارش بالارفته بود و چند تخت آنطرف‌تر به او سرم وصل کرده بودند. تلفنم مدام زنگ می‌خورد و من یکی در میان جواب می‌دادم. به کمک سرم‌ها مقداری حالم بهتر شد و آرام‌تر شدم. باز گفتم می‌خواهم بروم حاج‌آقا را ببینم و خداحافظی کنم.

محافظش گفت مهدی به خدا الان صلاح نیست ببینی. خیلی از منافقین الان می‎خواهند حاجی را شناسایی بکنند… ما نمی‌دانیم شرایط چطوری هست. نگران بودند با ریزپرنده و کوادکوپتر بیایند حتی پیکر شهید را هم بزنند…

راست می‌گفت. دشمن هم خانه سرداران را زده بود، هم محل کار و جلسه‌شان را با سنگرشکن زده بود. اما من قانع نشدم. قلبم می‌ایستاد اگر نمی‌دیدمش و خداحافظی نمی‌کردم… به حفاظت گفتم می‌خواهم فقط یک بار دیگر حاجی را ببینم و بروم سمت خانه و کارهای خانه را جمع‌وجور کنم.

به مصیبتی اینها را راضی کردم و آمدم بالای سر حاج‌ آقا. حاج آقایی که گمنام بود جز برای خانواده و دوستان و اهل محل که چیزی از کارش نمی‌دانستند اما برای من؟ همۀ وجودم از او بود … همۀ وجودم… این بار کاور را کنار زدند… و من یک ربع، بیست دقیقه افتادم روی بدن حاج‎ آقا که دیگر سرد شده بود… دیدم که پهلویش هم زخمی وخونین است! آه پدر.. پدر … گریه کردم. حسابی گریه کردم. بی‌خیال هرچه در دنیا بود… همۀ بغضی را که  قرار بود تا آخر عمرم از فراقش تحمل کنم … یا نه! فقط بخشی…

 بخشی که درک می‌کردم دیگر این مرد، مردی که جز خوبی و تکریم و احترام به ما نکرد… پدری که از وقتی یادم می‌آمد هر شب برای من و برادرم دو رکعت  نماز می‌خواند تا خوشبخت و عاقبت به خیر شویم و بعد که ازدواج کردیم برای همسرانمان هم جدا جدا نماز می‌خواند… در اوج خستگی اما با محبت کامل و بی‌نظیر و پاکش، ما را اسیر محبت و معرفت خودش کرده بود…

دو ماه پیش، عموی بزرگترم از دنیا رفته بود و من برای اینکه پیراهن مشکی‌اش را دربیاورد، برایش یک پیراهن کرم رنگ خریده بودم. خیلی از آن خوشش آمد فکرش نمی‌کردم اینقدر بپسندد. حالا همان پیراهن تنش بود. گروه امداد احساس ‌کرده بودند می‌توانند احیا بکنند، لباس را پاره کرده بودند. یک دل سیر افتادم روی بدن حاج‎آقا و گریه کردم. حاج‎آقا برای همۀ خانواده ما پشتوانه بود، برای همه، عموهام و عمه‌هایم.  دایی‌هایم… بچه‌ها… همه… رفقایم … همۀ کسانی که حاج محمود محبوبشان بود….

وقتی از پدر جدا شدم دورو بر شلوغ‌تر شده بود. شرایط سخت و بحرانی و جنگی بود و حفاظت اطلاعات سخت مشغول… چند ماشین یخچال دیگر هم آنجا بود که معلوم نباشد ماشین اصلی کجاست و پیکر شهدا کجا؟ داشتم از صنیع‌خانی می‌آمدم بیرون که از دوست پدرم شنیدم پیکر سردار حاجی‌زاده را هم آوردند. ماشین حامل ایشان هم رفت کنار ماشینی که پدرم را در بر گرفته بود. آنها سال‌های سال با هم بودند. سال 1388 وقتی سردار حاجی‌زاده، به فرماندهی نیروی هوافضای سپاه منصوب شد، پدرم را به عنوان فرمانده موشکی منصوب کرد و تا لحظه شهادت پدرم در این جایگاه بود. هیچ کس ازمردم عادی پدرم را نمی‌شناخت. هیچ کس! همه سردار حاجی‌زاده را به عنوان فرمانده هوافضا می‌شناختند و کسی نمی‌دانست فرمانده موشکی کیست؟

 ذهنم را جمع کردم به میان خانواده برگردم و به عنوان پسر بزرگ خانواده کاری بکنم. اما صدایم درنمی‌آمد. نفسم عادی نبود ولی سعی می‌کردم حالم را عادی کنم. عمو مرا به خانه رساند. ما دیگر خانه‌ای نداشتیم… مادرم هم همسر عزیزش را از دست داده بود، هم خانه‌اش را و بدون پدر، خانۀ ما واقعا ویران بود… 

باید می‌رفتم کنار مادرم. خانه پر شده بود از نزدیکان… همه گریه می‌کردند … چشمم دنبال مادرم بود… الله اکبر! او ، آن زن آرام و بی‌ادعا، شیرزنی شده بود که به استقبال همه مهمان همسر شهیدش می‌رفت و همه را آرام می‌کرد. مرا که دید باز هم آراممم کرد: مهدی! باباتون عاشق شهادت بود. باباتون به آرزوش رسید. شهید که گریه نداره…  

او مادر بود اما پدر هم شده بود. 38 سال زندگی، این زن آرام و صبور را برای چنین ساعات سنگینی پرورده بود که می‌توانست همۀ ما را، عموها را، دایی‌ها، عمه‌ها، همسایه‌ها ، هرکسی که با گریه می‌آمد به تسلا دادن، آرام می‌کرد.

بعد از غروب، هیات محل، همان مسجد و هیاتی که پدرم سالیان سال از خادمانش بود و همه جور حمایتشان می‌کرد، همان هیاتی که در ایام محرم، مخصوصا روز عاشورا کارهای ظاهرا ساده و بی‌ارزشش را می‌کرد، همان هیاتی که ظهر روز عاشورا، چرخ بلندگوهایش را می‌کشید آمدند و روضه سیدالشهدا برگزار کردند. حالا دیگر می‌توانستیم غم و اشکمان را نثار سیدالشهدا علیه‌السلام کنیم که عزیزانمان، پدرم و سردار حاجی‌زاده و بسیاری از همسنگران دیگرشان، فدای همان راه شده بودند….
صلی الله علیک یا ابا عبدالله»

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

«خداوندگار مگس‌ها» برای پنجمین‌بار به بازار آمد


به گزارش خبرنگار مهر، رمان «خداوندگار مگس‌ها» نوشته ویلیام گولدینگ با ترجمه جواد پیمان به‌تازگی توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ پنجم رسیده است. این‌ترجمه برای اولین‌بار سال ۱۳۹۵ عرضه شد و حالا نسخه‌های چاپ پنجم آن راهی بازار نشر شده‌اند.

سر ویلیام گولدینگ نویسنده این‌کتاب، نمایشنامه‌نویس، رمان‌نویس، شاعر و معلم بریتانیی بود که در سال‌های حرفه‌ای زندگی‌اش توانست دو جایزه نوبل و من‌بوکر را به دست آورد و ردپای تجارب آموزگاری وی در «خداوندگار مگس‌ها» به وضوح قابل مشاهده است. در زمانه خودش درباره وی چنین می‌گفتند: «گولدینگ ادیب و دانشمندی است با شک‌‎های فلسفی مخصوص به خود.» خداوندگار مگس‌ها با عنوان اصلی Lorf of The Flies اولین بار در سال ۱۹۵۴ منتشر شد و بازتاب بینش منحصربه‌فرد گولدینگ درباره ذات انسان است.

نویسنده کتاب پیش‌رو، مسئله پیچیده تمدن و عقل‌گرایی را در یک جزیره گرمسیری دورافتاده و با محوریت گروهی دانش‌آموز به چالش می‌کشد.

«خداوندگار مگس‌ها» داستان گروهی از کودکان است پس از سقوط هواپیما در جزیره‌ای متروک گرفتار می‌شوند. تلاش آن‌ها برای بقا، مفاهیمی همچون برخورد تمدن و غرایز اولیه انسانی را مطرح می‌کند. این‌رمان در ۱۲ فصل نوشته شده و تا به حال چندین‌بار منبع اقتباس آثار سینمایی بوده است.



منیع: خبرگزاری مهر