«آواز ققنوس» در بازار نشر شنیده شد؛ یک‌رمان قهرمانی برای نوجوانان


به گزارش خبرنگار مهر، رمان نوجوان «آواز ققنوس» نوشته قاسمعلی فراست به‌تازگی توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است.

این‌کتاب دربرگیرنده یک‌داستان ماجراجویانه است که شخصیت اصلی‌ آن نوجوانی به‌نام شاهو است. او از پدربزرگش شنیده گلی وجود دارد که هر مشکل و هر دردی را حل و درمان می‌کند. در روزگاری که شاهو زندگی می‌کند، همه مردم به جان هم افتاده‌اند و پدرش هم به دستور حاکم وقت زندانی شده است. او از پدربزرگ شنیده تنها راه حل دو مشکل یعنی زندانی‌بودن پدر و بدی‌کردن مردم به یکدیگر، پیدا کردن یک‌گل است؛ گل هفت‌پر.

شاهو باید گلبرگ‌های گل هفت‌پر را پیدا کند تا با خوراندنش به حاکم و مردم، هم حاکم از طلسم بدی آزاد شود، هم مردم با هم مهربان شوند و هم پدرش آزاد شود.

مشکلی که قهرمان این‌داستان با آن روبروست، این است که برای مدت‌هاست حاکم دستور داده مردم هرجا اثری از هر گلی دیدند، آن را از ریشه بکنند و به دربارش بفرستند و جایزه بگیرند. حالا شاهو باید دنبال چیزی بگردد که سال‌هاست اثری از آن نیست…

«آواز ققنوس» در ۱۵ فصل نوشته شده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

دزدکی تا میانه کوه بالا رفتم. به ماهو نگفتم. رفتم و رفتم اما هرچه می‌رفتم نمی‌رسیدم. هرچه هم گوش می‌خواباندم، صدای جوجه نمی‌آمد. خسته و گرسنه و تشنه برگشتم. این را به ماهو نگفتم. تا امروز همه‌چیز را به او گفته‌ام الا این. آخر نمی‌شود گفت! کی باور می‌کند که ماهو بکند؟ چندبار فکرش به سرم زده است که برایش تعریف کنم. اما پشیمان شدم و مطمئنم باور نمی‌کند. شاید وقتی بابا را ببینم و سوال‌های بی‌جوابم را جواب بدهد، این را هم برایش تعریف کردم.

باید باز هم نی بزنم. هروقت به این‌چیزها فکر می‌کنم، دستم به نی می‌رود و هوس نی‌زدن می‌کنم. باید باز هم سوار غزال گریزپای پرنده بشوم و تا نوک کوه پرواز کنم. از آنجا، جوجه را بردارم. از شیر گوسفندها شیرش بدهم. سایبان برایش درست کنم. ماهو به بازویم می‌زند:

«هی! کجایی شاهو؟! باز هم که رفتی تو آسمان‌ها! نمی‌خواهی چیزی بگویی؟!»

این‌کتاب با ۱۲۸ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۲۵ هزار تومان منتشر شده است.



منیع: خبرگزاری مهر

«پسرخاله وودرو» برای هشتمین‌بار به کتابفروشی‌ها آمد


به گزارش خبرنگار مهر، رمان نوجوان «پسرخاله وودرو» نوشته روت وایت با ترجمه محبوبه نجف‌خانی به‌تازگی توسط نشر افق به چاپ هشتم رسیده است. ترجمه این‌کتاب هشتادوششمین‌عنوان از مجموعه «رمان نوجوان» است این‌ناشر چاپ می‌کند.

این‌کتاب سال ۱۹۹۷ برنده مدال نیوبری شد. بهترین کتاب سال نوجوان به انتخاب انجمن کتابخانه‌های آمریکا، بهترین کتاب سال به انتخاب ناشران فرهنگی، یکی از ۱۰۰ عنوان کتاب منتخب برای «مطالعه و سهیم شدن» به انتخاب کتابخانه‌های عمومی نیویورک و بهترین کتاب نوجوان به انتخاب کتابخانه‌های عمومی نیویورک هم از دیگر عناوینی هستند که این‌کتاب برای نویسنده‌اش به ارمغان آورده است. ترجمه این‌کتاب هم سال ۱۳۹۱ در ایران برنده لوح سپاس شورای کتاب کودک شد و سال ۹۲ به چاپ رسید.

روت وایت نویسنده آمریکایی این‌کتاب، متولد ۱۹۴۲ است که در یک‌خانواده کارگری بزرگ شد و پدرش در درگیری بین کارگران معدن کشته شد. او رمان «پسرخاله وودرو» را براساس تجربیات کودکی و زندگی خود نوشته است.

در داستان این‌کتاب، پسری به‌نام وودرو حضور دارد که مادرش ناپدید شده و برای ادامه زندگی پیش پدربزرگ و مادربزرگش در ایالت ویرجینیا می‌رود. دخترخاله‌ وودرو، جیپسی نام دارد که زیباترین دختر شهر است و او هم پدرش را از دست داده است. دردهای مشترک و پنهان، باعث می‌شود وودرو و جیپسی با هم حرف بزنند و به هم نزدیک شوند اما متوجه می‌شوند خیلی از حرف‌ها و رازها ناگفته باقی مانده‌اند.

«پسرخاله وودرو» در ۲۳ فصل نوشته شده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

پورتر به من گفت: «تو هم موافقی، جیپ؟»

جیپ؟! حالا دیگر می‌خواست با من جون‌جونی بشود.

شانه‌هایم را بالا انداختم و در حالی‌که بشقاب‌های آبی‌رنگ طرح درخت بید مامان‌بزرگ را تقی روی میز می‌انداختم، زیر لب گفتم: «فکر کنم، آره.»

وقتی توی اتاقی پر از آدم این‌سوال را از من می‌کرد، چه جواب دیگری می‌توانستم بدهم؟ می‌توانستم بگویم که ترجیح می‌دهم سوزن زیر ناخن‌هایم فرو کنم تا این‌که همراه او به سینما بروم؟ همه ساکت بودند _ انگار که به دیوار سکوت خورده باشی _ و من می‌دانستم که آدم‌بزرگ‌ها در حال بررسی وضعیت بودند؛ داشتند توی دل‌شان می‌گفتند این دختر کِی می‌خواهد دست از کینه‌اش به پورتر بردارد؟

خب، جواب‌شان پیش من بود: هیچ‌وقت!

مامان‌بزرگ با لحنی دلنشین گفت: «پورتر خیلی مهربان است که شما را می‌برد سینما، مگه نه؟»

به گمانم پورتر همان‌موقع از اتاق بیرون رفته بود، چون وقتی دوباره سرم را بالا کردم، دیدم که نیست؛ مامانم هم با او رفته بود. می‌توانستم توی ذهنم آن‌ها را تصور کنم که داشتند در مورد پیشامد بعدی و کنترل من گفت‌وگو می‌کردند.

چاپ هشتم این‌کتاب با ۲۴۸ صفحه، طرح جلد جدید، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۲۱۵ هزار تومان عرضه شده است.



منیع: خبرگزاری مهر

«سردار ایرانی» قدم به کتابفروشی ها گذاشت


به گزارش خبرگزاری مهر، رمان نوجوان «سردار ایرانی» به قلم سید میثم موسویان و تصویرگری هادی اسدی به تازگی درباره سردار شهید حاج قاسم سلیمانی توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر و راهی بازار نشر شده است.

این کتاب تصویرکننده روزهایی است که سردار سلیمانی در گوشه‌ای از لبنان به تدبیر جنگ سی و سه روزه مشغول بود.

«سردار ایرانی»، ماجرای سه پسربچه شیعه است که با یک بمباران زندگیشان عوض می‌شود. وقتی قرار بوده زیر آوار بمانند، سر از دالان عجیبی در می‌آورند که پای ایرانی‌ها را به ماجرای کتاب می‌کشد. اما این همه ماجرا نیست. پیرمردی که مراقب آنهاست، کارهای عجیبی می‌کند. بچه‌ها با فکر اینکه نکند این پیرمرد جاسوس اسرائیل باشد سر ازماجراهای تازه‌ای درمی‌آورند. باز هم وارد آن دالان می‌شوند و گره خیلی از مشکلات را وقتی باز می‌کنند که با حاج قاسم گره می‌خورند. «سردار ایرانی»، نه تنها رمانی برای پیوند خوردن نوجوانان با سردار است بلکه فرصت جرأت ورزی و حل مساله را هم پیش روی مخاطب می‌گذارد تا خودش را وسط تاریخ امروزش ببیند.

سید میثم موسویان که سابقه نگارش آثاری همچون بی‌نام‌پدر، به‌نام‌مادر، تفنگمو زمین نذار و… را دارد و برنده جوایز قلم زرین، جایزه جلال، کتاب سال جمهوری اسلام و… بوده، با نگارش رمان «سردار ایرانی» تجربه جدیدی در ارائه اثر برای رده سنی نوجوان داشته است.

در قسمتی از این کتاب می خوانیم:

آنها اصلاً حرف‌های من را نمی‌شنیدند. به خودم جرئت دادم و رفتم و دست حاج قاسم را کشیدم و باز فریاد کشیدم: «این‌جا لو رفته.» بعد گریه کردم و گفتم: «توروخدا حاج قاسم! گوش بده» حاج قاسم سرش را بلند کرد و به سید حزب الله گفت: «حس می‌کنم، اینجا را هم الان می‌زنند.»

سید سرش را بلند کرد و به حاج قاسم لبخند زد. حاج قاسم گفت: «بهتره همین حالا شما ساختمان رو ترک کنید!»

سیدحسن سر تکان داد و گفت: «بذار کارمان را بکنیم، انتقال این همه تجهیزات خیلی سخته!» من دست سیدحسن را گرفتم و بوسیدم و فریاد کشیدم: «توروخدا! به حرفش گوش کنید» …

این کتاب با ۱۷۸ صفحه و قیمت ۱۵۷ هزارتومان عرضه شده است.



منیع: خبرگزاری مهر

ترجمه رمان تری دیری از جنگ جهانی دوم به چاپ پنجم رسید


به گزارش خبرنگار مهر، رمان «چراغ را خاموش کن» نوشته تری دیری با ترجمه نوشین ابراهیمی به‌تازگی توسط نشر افق به چاپ پنجم رسیده است. این‌کتاب صدوهشتادونهمین عنوان مجموعه «رمان نوجوان» است که این‌ناشر چاپ می‌کند و برنده عنوان کتاب‌سال شفیلد شده است.

تری دیری نویسنده انگلیسی این‌کتاب، متولد ۱۹۴۶ و مولف مجموعه «تاریخ ترسناک» برای نوجوانان است که تا به حال ۲۷ میلیون از عناوین این‌مجموعه در جهان به فروش رسیده‌اند. این‌نویسنده بیش از ۲۵۰ کتاب برای کودکان و نوجوانان نوشته و رمان «چراغ را خاموش‌ کن» او سال ۲۰۱۱ چاپ شده است.

داستان «چراغ را خاموش کن» در زمان جنگ جهانی دوم و دو شهر شفلید انگلستان و داخو آلمان جریان دارد. در شفیلد یک‌خواهر و برادر حضور دارند که پی به یک حقیقت برده‌اند؛ این‌که به صدا در آمدن آژیر حمله هوایی، با سرقت پول از خانه‌های مردم بی‌ارتباط نیست. در داخو هم دو پسر آلمانی هستند که برای فراری دادن یک‌دختر لهستانی دست به ماجراجویی زده‌اند و این‌ماجراجویی باعث می‌شود خودشان سر از میدان جنگ دربیاورند.

«چراغ را خاموش کن» ۳۱ فصل و یک «پایان ماجرا» دارد.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

همان‌طور که قدم‌زنان از مدرسه به خانه برمی‌گشتند هنسل غرغر کرد: «منفرد، تو گفتی وارد کارخانه می‌شوی و روی یکی از بمب‌ها می‌نویسی. گفتی همه‌چیز را جفت و جور کرده‌ای.»

منفرد جواب داد: «می‌دانم، هنسل. سر حرفم هستم.»

هنسل گفت: «بله، اما هفته‌هاست همین را می‌گویی. جنگ قبل از کریسمس تمام می‌شود و تو هرگز موفق نمی‌شوی یک تامی را بکشی. تازگی‌ها به رومانی حمله کرده‌ایم… رومانی کجاست، منفرد؟»

منفرد جواب داد: «آه، به نظرم پایین ایتالیاست.»

هنسل پرسید: «پس چرا به رومانی حمله کرده‌ایم؟»

بادی سرد از سمت روسیه در شمال شرقی می‌وزید. منفرد یقه کتش را بالا زد و یاد دختر و لباس خاکستری نازکش افتاد. امیدوار بود مجبور نشده باشد مثل پدرش توی حوضچه آب یخ بایستد. گفت: «پدربزرگم می‌گوید رومانی تعداد زیادی میدان نفتی دارد. حالا که رومانی را گرفته‌ایم نگران بنزین تانک‌ها و هواپیماهایمان نیستیم. بریتانیا را از آسمان می‌کوبیم و با تانک‌هایمان به سمت روسیه قدم برمی‌داریم.»

چاپ پنجم این‌کتاب با ۲۸۰ صفحه، طرح جلد جدید، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۲۳۵ هزار تومان عرضه شده است.



منیع: خبرگزاری مهر

«هفت‌خوان و خرده‌ای» به چاپ پنجم رسید


به گزارش خبرنگار مهر، رمان نوجوان «هفت‌خوان و خرده‌ای» نوشته احمد اکبرپور به‌تازگی توسط نشر افق به چاپ پنجم رسیده است. این‌کتاب صدوسیزدهمین‌عنوان «رمان نوجوان» است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

احمد اکبرپور نویسنده این‌کتاب، متولد ۱۳۴۹ در شیراز است. او دانش‌آموخته روان‌شناسی است و جایزه کتاب سال را برای رمان «قطار آن شب»، جایزه چند دوره شورای کتاب کودک برای کتاب‌های «امپراطور کلمات»، «رویای جنوبی» و «دوچرخه» و برگزیدگی یونیسف را برای کتاب «شب به خیر فرمانده» در کارنامه دارد. «من نوکر بابا نیستم» و «غول و دوچرخه» او هم طی سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۱۱ وارد فهرست کلاغ سفید کتابخانه مونیخ شدند.

«هفت‌خوان و خرده‌ای» اکبرپور، به‌صورت داستان‌های به‌هم پیوسته کوتاه نوشته شده که در کنار هم یک‌داستان بلند و رمانی نوجوان را می‌سازند. محور داستان‌ها، پسرکی روستایی به‌نام داوود است که می‌خواهد مثل دوستش کُهزاد شجاع باشد. کهزاد در چشم داوود، از هیچ‌چیز نمی‌ترسد و انگار چیزی در دنیا نیست که کهزاد از آن بترسد. داوود هم دوست دارد مثل کهزاد بدون ترس دروغ بگوید و هرکاری دلش می‌خواهد بکند.

این‌دو یک‌روز برای شکار با هم به کوه می‌روند و وقتی شب می‌رسد، داوود می‌بیند چشم‌هایی در شب برق می‌زنند. این‌جاست که داوود می‌فهمد ظاهرا اشتباه می‌کرده و کهزاد آن‌قدرها هم که فکر می‌کرده شجاع نیست…

«شکار»، «سبزوک»، «پارک»، «کلانتری»، «انتقام»، «دعوا» و «چهل‌سالگی نویسنده» عناوین داستان‌های سازنده «هفت‌خوان و خرده‌ای» هستند.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

وقتی رسیدیم، بچه‌ها سر کلاس بودند. ولی تا ثبت‌نام تمام شد هم‌زمان زنگ استراحت را زدند. سی‌چهل‌تایی پشت پنجره جمع شده بودند که ناظم آن‌ها را دور کرد. مادرم به مدیر مدرسه گفت: «اول بچه را دست خدا و بعد دست شما می‌سپارم، چرا که از بچه‌گی سایه بابا بالای سرش نبوده.» یواشکی توی گوشش گفتم: «تو را به خدا حالا برو، می‌بینی که باید برم سر کلاس.» اولین‌بار بود که از لباس‌های محلی‌مان بدم می‌آمد.

همراه ناظم رفتم سر کلاس. درس عربی بود. معلم قد کوتاه‌مان اشاره کرد تا روی یکی از نیمکت‌ها بنشینم. رفتم روی نیمکتی نشستم که خالی بود. نیمکت خراب بود و با کوچک‌ترین تکانی جیرجیر صدا می‌داد. اولین نفری را که شناختم، همین سیا بود. تا معلم می‌خواست چیزی بنویسد، جایش را با یکی از پشت سری‌هایم عوض کرد. چند لحظه بعد، تاق لگدی خورد زیر نیمکت. کفی نیمکت سرید و از زیر پایم در رفت. سرم محکم خورد به لبه آهنی و همه قاه‌قاه خندیدند. معلم‌مان گفت: «پسر مگه جا قحطه؟» و به یکی از بچه‌ها اشاره کرد تا به من جا بدهد.

چاپ پنجم این‌کتاب با ۹۶ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۲۵ هزار تومان عرضه شده است.



منیع: خبرگزاری مهر