تجلیل از ۵ بانوی حافظ میراث ایرانی اسلامی


به گزارش خبرگزاری تسنیم، آیین میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) بر پایه وقف‌نامه مرحوم حاج حسین آقا ملک، بنیانگذار و واقف کتابخانه و موزه ملی ملک در این مجموعه فرهنگی در تهران، برگزار می‌شود.

 این آیین به رسم هر ساله و به‌عنوان یکی از هشت آیین وقف‌نامه‌ای کتابخانه و موزه ملی ملک، با هدف گرامیداشت ولادت خجسته حضرت صدیقه کبری(س) و پاسداشت مقام زن، با برنامه‌های متنوع فرهنگی، یکشنبه دوم دی‌ماه 1403، از ساعت 15 در سالن اجتماعات این موقوفه اجرا خواهد شد و شرکت در آن برای عموم آزاد است.

در این مراسم از پنج بانوی تأثیرگذار در حفظ و معرفی میراث تمدن ایران اسلامی اعم از «پریسا اندامی، پیشکسوت موزه‌داری»، «زهره میرحسینی، پیشکسوت کتابداری»، «فریبا مجیدی، پیشکسوت مرمت آثار»، «زهرا زمرشیدی، اهداکننده آثار» و «شهین پزشکی، پژوهشگر منسوجات»، تقدیر خواهد شد. 

گشایش دومین نمایشگاه گزیده آثار اهدایی زنده‌یاد استاد حسین زمرشیدی با عنوان «گوهر گره 2»، از دیگر برنامه‌های ویژه این جشن میلاد حضرت فاطمه(س) در کتابخانه و موزه ملی ملک است.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

گزارشی بی‌روتوش روی کاغذهای سیگار


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، هفتاد و هفتمین چاپ از کتاب “پایی که جاماند”، نوشته سید ناصر حسینی‌پور از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر شد. 

ادبیات اردوگاهی از جمله شاخه‌های ادبیات جنگ و دفاع مقدس است که در یک دهه گذشته رشد قابل توجهی داشته است، از این منظر می‌توان کتاب “پایی که جاماند” را از نمونه‌های تأثیرگذار بر این حوزه دانست. 

کتاب «پایی که جا ماند» که یادداشت‌های روزانه‌ سید ناصر حسینی‌پور در اردوگاه‌ها و زندان‌های مخفی عراق است، یکی از شاخص ‏ترین آثاری است که شرح روزهای سخت اسارت در دست صدامیان و بعثیان عراقی را با روشی نوآیین و اثرگذار بر عهده دارد.

مولف این کتاب را از روی 23 برگ‌ه‏ای  یادداشت‌برداری کرده است که آنها را در دوران اسارت مخفیانه روی کاغذهای سیگار نوشته بوده، در عصای خود پنهان کرده تا به‌دست زندانبان‌ها نیفتد و بالاخره توانسته آنها را با خود به ایران بیاورد.

حسینی ‏پور مورخی است که در عین حال هنرمند هم هست. او در این اثر نوعی گزارشی داستانی از تاریخ اسارت به دست می‏دهد که تنها به وصف ظاهر اشتغال ندارد بلکه موشکافی‏ های روانی و بررسی انگیزه‏ های درونی و دریافت ریشه‌های هر رویداد را مطمح نظر قرار داده و مخاطب را با کنه حوادث آشنا می‏کند.

رهبر معظم انقلاب در تقریظی بر این اثر فرموده‌اند: تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیده‌ام که صحنه‌های اسارت مردان ما در چنگال نامردمان بعثی عراق را، آن چنان که در این کتاب است به تصویر کشیده باشد… .

هرچند “پایی که جا ماند” بیان‌کننده گوشه‌ای از تاریخ دفاع مقدس و وقایع پیرامونی هشت سال جنگ تحمیلی است، اما از منظری دیگر روایتگر ظرفیت و توانایی انسان‌ها در مواجهه با دشوارترین لحظات است؛ آینه‌ای است که در آن ظرفیت وجودی انسان را از پشت دیوارهای بلند اسارت با همه محدودیت‌ها به تصویر می‌کشد و بازتاب می‌دهد؛ از این رو این نوع ادبیات را انسانی‌ترین نوع ادبی معرفی می‌کنند.

کتاب حاضر پس از اقبال مخاطبان ایرانی، به دیگر زبان‌ها از جمله عربی و اسپانیولی ترجمه و توزیع شده است.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

میهن به اهریمن نمی‌بخشیم اگر روزی؛ گردد فدا اینگونه جانِ تک تکِ ما هم


به گزارش خبرنگار مهر، احمد رفیعی وردنجانی شاعر جوان و طنزپرداز، به‌تازگی شعری برای شهید سپهر روشنی، مرزبان کردستانی کشورمان سروده و آن را به تمام مرزبانان غیور ارتش، سپاه و نیروی انتظامی تقدیم کرده است.

در ادامه این غزل را می‌خوانیم؛

*

او لشکری مَرد است، اگر تنهایِ تنها هم

کوهی که در برف است مستحکم، شکیبا هم

گرمایِ عشقی را به جان دارد که اینگونه

مانده است پایِ عهدِ خود در اوج سرما هم

مانده است با جان پایِ حفظ میهنش ایران

با اعتقادِ «جانِ بی ایران نمی‌خواهم»

اُمّید قلب مردمان میهن خود شد

تیری از آتش گشته در چشمانِ اعدا هم

امروزمان را قصه ایثار او پُر کرد

در یادها باقی است یادش هرچه فردا هم

بَر عزت و عزمِ سپهر روشنی سوگند

در راه او هستیم محکم، هم نفس با هم

میهن به اهریمن نمی‌بخشیم اگر روزی

گردد فدا اینگونه جانِ تک تکِ ما هم…



منیع: خبرگزاری مهر

آخرین وضعیت استاد محمدعلی موحد در بیمارستان


به گزارش خبرگزاری تسنیم، استاد محمدعلی موحّد، ادیب، مولوی‌پژوه و حقوق‌دان و عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی چند روزی است که در بیمارستان بستری شده‌اند.

بنا به اطلاع نزدیکان ایشان، خوشبختانه روند درمانی استاد رضایت‌بخش است. اطلاعیهٔ زیر را کانال استاد منتشر کرده است:

با سلام خدمت دوستداران عزیز استاد موحّد

خدا را حمد و سپاس بسیار می‌گوییم که حال استاد عزیزمان رو به بهبود است و اندک کسالت باقی‌مانده نیز با الطاف الهی و دعای خیر شما عزیزان برطرف خواهد شد و استاد نازنین به زودی از بیمارستان مرخص خواهند شد.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

«هفت‌خوان و خرده‌ای» به چاپ پنجم رسید


به گزارش خبرنگار مهر، رمان نوجوان «هفت‌خوان و خرده‌ای» نوشته احمد اکبرپور به‌تازگی توسط نشر افق به چاپ پنجم رسیده است. این‌کتاب صدوسیزدهمین‌عنوان «رمان نوجوان» است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

احمد اکبرپور نویسنده این‌کتاب، متولد ۱۳۴۹ در شیراز است. او دانش‌آموخته روان‌شناسی است و جایزه کتاب سال را برای رمان «قطار آن شب»، جایزه چند دوره شورای کتاب کودک برای کتاب‌های «امپراطور کلمات»، «رویای جنوبی» و «دوچرخه» و برگزیدگی یونیسف را برای کتاب «شب به خیر فرمانده» در کارنامه دارد. «من نوکر بابا نیستم» و «غول و دوچرخه» او هم طی سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۱۱ وارد فهرست کلاغ سفید کتابخانه مونیخ شدند.

«هفت‌خوان و خرده‌ای» اکبرپور، به‌صورت داستان‌های به‌هم پیوسته کوتاه نوشته شده که در کنار هم یک‌داستان بلند و رمانی نوجوان را می‌سازند. محور داستان‌ها، پسرکی روستایی به‌نام داوود است که می‌خواهد مثل دوستش کُهزاد شجاع باشد. کهزاد در چشم داوود، از هیچ‌چیز نمی‌ترسد و انگار چیزی در دنیا نیست که کهزاد از آن بترسد. داوود هم دوست دارد مثل کهزاد بدون ترس دروغ بگوید و هرکاری دلش می‌خواهد بکند.

این‌دو یک‌روز برای شکار با هم به کوه می‌روند و وقتی شب می‌رسد، داوود می‌بیند چشم‌هایی در شب برق می‌زنند. این‌جاست که داوود می‌فهمد ظاهرا اشتباه می‌کرده و کهزاد آن‌قدرها هم که فکر می‌کرده شجاع نیست…

«شکار»، «سبزوک»، «پارک»، «کلانتری»، «انتقام»، «دعوا» و «چهل‌سالگی نویسنده» عناوین داستان‌های سازنده «هفت‌خوان و خرده‌ای» هستند.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

وقتی رسیدیم، بچه‌ها سر کلاس بودند. ولی تا ثبت‌نام تمام شد هم‌زمان زنگ استراحت را زدند. سی‌چهل‌تایی پشت پنجره جمع شده بودند که ناظم آن‌ها را دور کرد. مادرم به مدیر مدرسه گفت: «اول بچه را دست خدا و بعد دست شما می‌سپارم، چرا که از بچه‌گی سایه بابا بالای سرش نبوده.» یواشکی توی گوشش گفتم: «تو را به خدا حالا برو، می‌بینی که باید برم سر کلاس.» اولین‌بار بود که از لباس‌های محلی‌مان بدم می‌آمد.

همراه ناظم رفتم سر کلاس. درس عربی بود. معلم قد کوتاه‌مان اشاره کرد تا روی یکی از نیمکت‌ها بنشینم. رفتم روی نیمکتی نشستم که خالی بود. نیمکت خراب بود و با کوچک‌ترین تکانی جیرجیر صدا می‌داد. اولین نفری را که شناختم، همین سیا بود. تا معلم می‌خواست چیزی بنویسد، جایش را با یکی از پشت سری‌هایم عوض کرد. چند لحظه بعد، تاق لگدی خورد زیر نیمکت. کفی نیمکت سرید و از زیر پایم در رفت. سرم محکم خورد به لبه آهنی و همه قاه‌قاه خندیدند. معلم‌مان گفت: «پسر مگه جا قحطه؟» و به یکی از بچه‌ها اشاره کرد تا به من جا بدهد.

چاپ پنجم این‌کتاب با ۹۶ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۲۵ هزار تومان عرضه شده است.



منیع: خبرگزاری مهر

چگونه حضرت زهرا(س) روزگار تاریک زنان را تغییر دادند؟


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، ادبیات داستانی در سال‌های گذشته با گذر از تجربیات موفق، توانسته رشد قابل توجهی در خلق آثار ماندگار در حوزه ادبیات دینی و آیینی داشته باشد. هرچند در این حوزه نیز همانند دیگر حوزه‌ها، آثار نازل نیز دیده می‌شوند، اما در مجموع می‌توان حوزه ادبیات داستانی آیینی و دینی را از نمونه‌های موفق پس از پیروزی انقلاب اسلامی به شمار آورد.

کتاب «به امید دیدار»، نوشته مریم شریف‌ رضویان، از جمله این آثار است که ششمین چاپ آن از سوی به‌نشر منتشر شده و در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است. کتاب حاضر، نگاهی دارد به زندگانی و زمانه حضرت زهرا(س) از دید زنی بت‌پرست. «اشواق»، شخصیت اصلی این کتاب، زنی است بت‌پرست که برای حفظ جان فرزند دختری که در شکم دارد، راهی مدینه می‌شود و این سفر آغازی است برای تحول روحی و اعتقادی او. او پس از مرگ شوهرش، برای در امان ماندن جان دختر سومش، رنج دوری از دیار خود یعنی مکه را به جان می‌خرد و راهی مدینه می‌شود. از قضا در این شهر همسایه پیامبر(ص) می‌شود و کم‌کم تحت تأثیر شخصیت ایشان و نحوه رفتار حضرت با دخترشان، حضرت فاطمه(س)، به اسلام می‌گرود.

کتاب در زمره آثار تاریخی و مذهبی نوشته شده و بازه زمانی هجرت پیامبر اکرم(ص) تا رحلت ایشان را دربرمی‌گیرد. نویسنده در این اثر دو نوع روایت احساسی و تاریخی را همزمان به پیش می‌برد. زبان ساده و در عین حال جذاب و از سوی دیگر، موفقیت شریف رضویان در شخصیت‌پردازی، سبب شده تا کتاب «به امید دیدار» به یکی از روایت‌های خواندنی درباره حضرت زهرا(س) تبدیل شود.

کتاب , حضرت زهرا , زنان ,

هرچند نویسنده کتاب را با هدف پرداختن به سیره بانوی دو عالم نوشته است، اما نگاه او به مسائل اجتماعی عصر جاهلی و بیان غیر شعاری او در مقایسه عصر جاهلی با دوره ظهور اسلام، ستودنی است. زن، به گواه تاریخ، در عصر جاهلی از جایگاه چندانی برخوردار نبوده و به اصطلاح شهروند دوم محسوب می‌شد. در جامعه‌ای که به جرم دختر بودن، بسیاری از حقوق از جمله حق حیات از دختران سلب می‌شد، اسلام در نگاهی مترقی، حقوق اولیه را به آنها بازگرداند و از همه مهمتر، به آنها کرامت بخشید. جامعه اسلامی رفته‌رفته پرورش استعدادهای زنانی را فراهم ساخت که تاریخ‌ساز شدند که نمونه والای آن را می‌توان در وجود مبارک حضرت زهرا(س) و حضرت خدیجه(س) دید.

نویسنده با همسایه قرار دادن اشواق، گویی دارد به صورت غیر مستقیم این دو جامعه را با یکدیگر مقایسه می‌کند؛ قیاسی به باریکی یک دیوار که مخاطب بدون آنکه احساس کند دارد پیام‌های شعاری دریافت می‌کند، با آن همراه می‌شود و تأیید می‌کند.

شریف رضویان درباره این بخش از رمان گفت: وضعیت زنان در زمان صدر اسلام و قبل از آن، وضعیت اسف‌باری بود. زنان در آن دوره مورد احترام نبودند و رسم زشتی در میان برخی از قبائل وجود داشت که وقتی صاحب دختری می‌شدند، آنقدر ناراحت می‌شدند که ترجیح می‌دادند او را به خاک بسپارند؛ البته برای این کار دلایلی داشتند که منطقاً قابل قبول نبود.

او ادامه داد: هرچند برخی از قبائل این کار را می‌کردند، اما کیفیت این عمل آنقدر زشت بوده که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده است: « إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ(8) بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ(9)(سوره تکویر).

کتاب , حضرت زهرا , زنان ,

نویسنده کتاب «به امید دیدار» ادامه داد: همین مسئله سبب شد من زنی را برای شخصیت داستانم انتخاب کنم که صاحب دخترانی است و دختری در شکم دارد و می‌داند که وقتی او به دنیا بیاید، بزرگ قبیله که اتفاقاً پدر شوهرش است، او را زنده به گور خواهد کرد؛ داستان به همین جهت با این سختی‌ها و مبارزه او با این سختی‌ها شروع می‌شود.

اما نوشتن درباره تاریخ صدر اسلام و به ویژه زندگی بانوی دو عالم(س) دشواری‌های خاص خود را دارد؛ به طوری که برخی از نویسندگان از جمله سعید تشکری آن را به مثابه راه رفتن روی تیغ تشبیه کرده‌اند. شریف رضویان در این‌باره گفت: رمان‌های تاریخی که درباره معصومین(ع) نوشته می‌شوند، شامل اسثنائاتی هستند؛ به این معنی که وقتی درباره معصومین(ع) می‌نویسم، اجازه نداریم که اعمال یا گفتاری راه به آنها نسبت دهیم و اجازه نداریم در ذهن این بزرگواران برویم. از سوی دیگر، اطلاعات مستقیم چندانی درباره حضرت فاطمه(س) در دست نیست؛ به طوری که درباره زندگی ایشان کل و لب مطالبی که در تحقیقات جمع‌آوری کردم، شاید 30-40 صفحه بیشتر نشد؛ به همین جهت تصمیم گرفتم یک شخصیت خیالی خلق کنم و از دید او، حضرت زهرا(س) را مورد نظر قرار دهم و به زندگی ایشان بپردازم.

این نویسنده یادآور شد: اطلاعاتی که برای نوشتن این کتاب جمع‌آوری کردم، به مثابه دریایی بود که باید گوهرهای خودم را از این دریا صید می‌کردم و به آنها می‌پرداختم. در این کتاب، به فرازهای مهمی از زندگی بانوی دو عالم اشاره شده است. من در این کتاب از ورای چند حجاب به زندگی ایشان پرداخته و از زاویه دید اشواق درباره بانوی دو عالم صحبت کرده‌ام.

او درباره ویژگی‌های شخصیتی «اشواق» نیز توضیحاتی داد و اضافه کرد: برایم مهم بود شخصیتی که انتخاب می‌کنم، با شعور و اهل تفکر باشد. اشواق در مسائل اساسی هستی مانند آفرینش، مرگ، زندگی و … تأمل می‌کند؛ با اینکه او زنی است که در دوران جاهلی زندگی می‌کرده و سواد نداشته است. او اهل شعر بود و شعر بزرگان شعر عرب را از بر داشته است. چنین زنی در قبیله خود با مشکلی مواجه می‌شود و تصمیم می‌گیرد که به سفر برود.

به گفته نویسنده «به امید دیدار»؛ اشواق در این سفر از نظر روحی و اعتقادی تغییراتی شگرفی پیدا می‌کند و وقتی به مدینه می‌رود و در جوار خانه حضرت زهرا(س) سکنی می‌گزیند، با دیدن ویژگی‌های حضرت و رفتار پیامبر(ص) با دخترش شیفته اسلام می‌شود. او که جز اهانت از جامعه خود ندیده بود، جذب این دین می‌شود و با رحلت حضرت زهرا(س) به اسلام می‌گرود و برای نشان دادن چهره حقیقی اسلام و بانوی دو عالم، به قبیله خود برمی‌گردد.

کتاب «به امید دیدار» از سوی انتشارات به‌نشر در 328 صفحه، قطع رقعی با قیمت 180 هزار تومان منتشر شده است.علاقه‌مندان می‌توانند با مطالعه کتاب و شرکت در مسابقه «به امید دیدار» از جوایز این دوره مسابقات از جمله 10 میلیون تومان جوایزنقدی به همراه 10 بسته متبرک رضوی بهره‌مند ‌شوند.

انتهای پیام/

 

 

 



منبع: خبرگزاری تسنیم

کعبه را طاقت فراقت نیست؛ سینه‌چاک است کعبه در طلبت 


به گزارش خبرنگار مهر، علی مقدم متخلص به عاصی خراسانی، شعر تازه‌ای با موضوع ماه رجب و تولد امیرالمومنین (ع) سروده است.

این‌غزل به این‌ترتیب است؛

*

رونقِ مِی، شکسته از رُطبت

رمضان رشک برده بر رجبت

ولی‌الله هستی و قطعا

می‌رسد تا خودِ خدا نسبت

کعبه را طاقت فراقت نیست

سینه‌چاک است کعبه در طلبت

زاهدان محوِ در عبادت تو

عارفان مستِ نام‌ِ باطربت

دوستان عاشق تبسّم تو

دشمنان کشته‌های یک غضبت

ضربت تیغ تو شگفت‌آور

که ملک نیز مانده در عجبت

غرق آرامش است در محشر

هر دلی گشت غرق تاب و تبت

خُشک گردد زبان شاعرها

تَر شود تا کمی به خطبه لبت…



منیع: خبرگزاری مهر

هوش مصنوعی و کودکان؛ آیا فرهنگ در آستانه انقراض است؟


خبرگزاری تسنیم،‌ محمدمهدی سیدناصری؛ پژوهشگر حقوق بین‌الملل کودکان:

ظهور هوش‌مصنوعی و نفوذ فناوری در زندگی بشر، به‌ویژه در دوران کودکی، دنیای ما را به لحظه‌ای بحرانی رسانده است که می‌توان آن را «آخرالزمان اجتماعی» نامید؛ جایی که تعاملات انسانی در سایه‌ تعاملات دیجیتال رنگ می‌بازد. با تحلیل داده‌های علمی و مفاهیم فلسفی، نشان داده می‌شود که بدون توسعه‌ فرهنگ دیجیتال و بازتعریف مفهوم هوش اجتماعی در دوران هوش مصنوعی، جامعه با چالش‌هایی غیرقابل‌جبران روبرو خواهد شد. در دنیای امروز، هوش‌مصنوعی نه‌تنها یک ابزار، بلکه مفهومی فرهنگی است که شیوه‌ اندیشیدن، تعامل و آموزش را بازتعریف کرده است.

کودکان، به‌عنوان نخستین نسل «دیجیتال بومی»، در محیطی رشد می‌کنند که نه‌تنها وابسته به فناوری است، بلکه توسط آن شکل می‌گیرد. اما پرسش اساسی این است؛ آیا این تحولات در حال ساختن نسلی هوشمندتر است یا نسلی که از هوش اجتماعی و عاطفی تهی شده و در مسیر «آخرالزمان اجتماعی» گام برمی‌دارد؟

فرهنگ دیجیتال مفهومی نوظهور است که استفاده از فناوری را نه به‌عنوان ابزار، بلکه به‌عنوان زیربنای شکل‌گیری ارزش‌ها و رفتارها بررسی می‌کند. در این میان، هوش اجتماعی، که بر پایه‌ تعاملات انسانی، همدلی و توانایی مدیریت روابط بنا شده است، در تقابل با هوش‌مصنوعی قرار می‌گیرد؛ سیستمی که فاقد عاطفه و فهم انسانی است.

پرسش اساسی اینجاست؛ اعتیاد به فضای مجازی: اختلالی فرهنگی است یا نتیجه‌ای فناورانه؟

اعتیاد کودکان به فضای مجازی نه‌تنها یک مسئله‌ روان‌شناختی بلکه یک پدیده‌ فرهنگی است. فضای مجازی به مثابه یک «مکان»، تعاملات اجتماعی را از دنیای واقعی جدا کرده و کودکان را به سمت روابط غیرمستقیم سوق داده است. از سوی دیگر، الگوریتم‌های هوش‌مصنوعی که محتوا را مدیریت می‌کنند، با تقویت‌ رفتارهای اعتیادی، نقش مهمی در این فرآیند دارند. هوش اجتماعی که بر پایه‌ تعاملات واقعی و چهره‌به‌چهره توسعه می‌یابد، در دنیای دیجیتال به حاشیه رانده شده است. کودکان معتاد به فضای مجازی زمان کمتری را برای تجربه همدلی، حل تعارض و یادگیری مهارت‌های اجتماعی صرف می‌نمایند. این کمبود تجربه باعث می‌شود که نسل آینده توانایی برقراری روابط مؤثر را از دست بدهد.

هوش‌مصنوعی: تهدید یا فرصت؟

هوش‌مصنوعی، علی‌رغم نقش مخرب در تشدید اعتیاد دیجیتال، می‌تواند به‌عنوان یک ابزار آموزشی جهت تقویت هوش اجتماعی نیز به کار رود. برای‌مثال، برنامه‌های آموزشی مبتنی بر هوش‌مصنوعی می‌توانند با شبیه‌سازی موقعیت‌های اجتماعی، کودکان را به تمرین همدلی و مهارت‌های ارتباطی ترغیب کنند، اما این امر مستلزم مدیریت دقیق فرهنگی و اخلاقی است.

آخرالزمان اجتماعی: استعاره یا واقعیت؟ ظهور هوش‌مصنوعی و گسترش فضای مجازی را می‌توان به‌عنوان نشانه‌ای از یک «آخرالزمان اجتماعی» تعبیر کرد؛ جایی که ارزش‌های انسانی در معرض خطر قرار گرفته و کودکان، به جای رشد در بستر ارتباطات انسانی، به موجوداتی منفعل در دنیای فناوری تبدیل می‌شوند. جهان آینده مستلزم باز تعریف فرهنگ دیجیتال است، فرهنگی که در آن استفاده از فناوری با اهداف انسانی همسو شود.

این فرهنگ باید به والدین و مربیان آموزش دهد که چگونه کودکان را در استفاده از فناوری هدایت کنند. همچنین، توسعه‌ برنامه‌های هوش‌مصنوعی می‌بایست به گونه‌ای باشد که به جای تشدید اعتیاد دیجیتال، تعاملات انسانی و هوش اجتماعی را تقویت کند.

در عصر هوش مصنوعی، جامعه‌ انسانی در نقطه‌ای حساس از تاریخ خود قرار گرفته است. اعتیاد کودکان به فضای مجازی نه‌تنها تهدیدی برای سلامت روانی و اجتماعی آنان، بلکه زنگ خطری برای ارزش‌های فرهنگی و انسانی است. با این حال، از طریق توسعه‌ فرهنگ دیجیتال و استفاده آگاهانه از فناوری، می‌توان این چالش را به فرصتی جهت تقویت مهارت‌های انسانی تبدیل کرد.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

مورد مشکوک سرهنگ و آن سرباز ارمنی که حاضر نشد به امام دشنام دهد


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: کتاب «گزارش یک‌بازجویی؛ از یک سرهنگ عراقی» سال ۱۳۶۹ منتشر شد و چاپ سومش سال ۱۴۰۲ توسط انتشارات سوره مهر به بازار آمد. کتاب، حاصل مستندنگاری مرتضی بشیری از بازجویی‌ها و زندگی‌اش با سرهنگی عراقی به‌نام محمدرضا جعفرعباس الجشعمی است که در خلال عملیات کربلای ۵ به اسارت نیروهای ایرانی درآمد. مرتضی بشیری به‌جز این‌کتاب قدیمی، به‌دلیل داشتن سمت بازجو و مسئول جنگ روانی قرارگاه خاتم‌الانبیا و روایت کتاب «پوتین‌قرمزها» ازجمله شخصیت‌های شناخته‌شده حوزه اسارت در ادبیات جنگ است.

البته سرهنگی که نامش ذکر شد، در ابتدا فقط یک‌سرهنگ است و با تدبیری که نویسنده در نگارش اثر به کار برده، به‌مرور با اسم و چهره پیش روی مخاطب ساخته می‌شود. به‌عنوان مثال، در ابتدای امر، مخاطب با توصیفاتی روبروست که حاشیه شخصیت سرهنگ را می‌سازند: «اگر غریبه‌ای وارد اتاق می‌شد، فکر نمی‌کرد که یک‌سرهنگ اسیر دارد جواب پس می‌دهد! راحت نشسته بود و یک‌ریز حرف می‌زد.» در جملات و سطور بعدی، شخصیت پرهیاهو و جنجالی سرهنگ این‌گونه به‌سمت تکمیل‌شدن می‌رود: «پیاپی خدا را شکر می‌کرد که اسیر گردید و در خاک مذلت ذبح نشده است! شهوت حرف‌زدن اجازه گوش‌کردن را از او گرفته بود.»

ویژگی‌های شخصیتی سرهنگ است که باعث می‌شود، فکر و خیالش، راوی اثر یعنی بشیری را راحت نگذارد و به اصطلاح برود توی کار سرهنگ. به این‌ترتیب کنجکاوی نگارنده، باعث یک‌کشف و شهود و تکمیل پازل شخصیتی سرهنگ جشعمی می‌شود؛ کسی که «چهره‌اش دل‌نشین و اطمینان‌بخش بود، اما در صورت سرهنگ، گاه زهرخندی نقش می‌بست که او را موجودی قسی‌القلب، بی‌گذشت و متکبر نشان می‌داد؛ و همین او را غیرقابل تحمل می‌کرد.» و همچنین «پس از پاسخ به یک سوال سعی می‌کرد ابتکار عمل گفت‌وگو را به دست بگیرد.»

با اطلاعاتی که بشیری دارد، می‌داند سرهنگ‌دومی درجه فرماندهان گردان در ارتش عراق است اما سرهنگِ اسیری که او زیر نظر گرفته، فرمانده یک‌تیپ مستقل بوده است. او در خلال بررسی‌هایش متوجه می‌شود سرهنگ جشعمی، کلید وحدت بین اسرای عراقی است و همچنین به این‌حقیقت واقف می‌شود که سرهنگ، چشم راست ماهر عبدالرشید، فرمانده سپاه هفتم عراق است. در طرف دیگر، سرهنگ هم حسن نیت و دوستی عجیبی نشان می‌دهد؛ طوری که در فرازهایی راوی به شک و تردید می‌افتد و از دلش می‌گذرد نکند درباره جشعمی اشتباه کرده باشد. یکی از فرازهایی که درباره چرخش شخصیتی و نرم‌شدن سرهنگ است، مربوط به شب سوم مواجهه بشیری با اوست که سرهنگ و چند اسیر دیگر را برای اسکان در کمپ موقت در جاده اهواز خرمشهر حرکت می‌دهند و بین مسیر، بشیری به‌خاطر سرما، کلاه کاموایی خود را روی سر سرهنگ می‌گذارد و جشعمی گریه رقت‌باری سر می‌دهد.

ابوعبدالله (ماهرعبدالرشید) و من رسیدیم. و ماهر از استوار پرسید: چرا او را می‌زنی؟ استوار در پاسخ گفت: این سرباز ارمنی و غیر مسلمان است. الان بیش از یک ساعت است که او را می‌زنم تا به (امام) خمینی فحش بدهد اما او، نمی‌گوید و مقاومت می‌کند. می‌گوید مرا بکش اما من این‌کار را نمی‌کنم. ماهرعبدالرشید به مترجم گفت: به او بگو فحشی بگوید و خود را رها سازد چرا مقاومت می‌کند؟فرازهای دیگری هم که نشان‌دهنده رفتار ایرانی‌ها با اسرای جنگی هستند و می‌توانند باعث رقت‌قلب هر اسیر و هر مخاطب دیگری هم بشوند، در «گزارش یک‌بازجویی» وجود دارند؛ ازجمله فرازهای مربوط به مهمانی شام برای آن‌ها در هتل استقلال که به‌قول راوی، میز تشریفاتی پر زرق و برقی برای آن‌ها چیده بودند، همچنین سفر زیارتی اسرا به قم و بهشت‌زهرا. بشیری می‌گوید اسیران عراقی پس از حضور در گلزای شهدای بهشت‌زهرای تهران، چیزی را دیدند که عکس آن را شنیده بودند. چون در عراق آن‌روز که تحت امر صدام حسین بود، هر خانواده کشته‌داده در جنگ، حق نداشت بیش از ۳ روز عزادار باشد و سر در خانه‌اش پرچم سیاه بگذارد.

* آن سرباز ارمنی که حاضر نشد به امام دشنام دهد

یکی از فرازهای جالب کتاب «گزارش یک‌بازجویی» مربوط به اتفاقی که باعث می‌شود جشعمی ماجرایی از ماهر عبدالرشید را برای راوی تعریف کند. بشیری می‌گوید در خلال بازجویی از اسرای عراقی، متوجه شد روش صحیحی در رفتار با آن‌ها به کار گرفته نمی‌شود. در نتیجه این‌مساله یعنی برخوردهای تند و دفع‌کننده را به مافوق خود گزارش کرد که این‌کار باعث شد دستور توقف ادامه بازجویی‌ها برای جلوگیری از این‌نوع برخوردها صادر شود. این‌کار باعث قدردانی جشعمی از راوی «گزارش یک‌بازجویی» می‌شود.

بشیری می‌گوید:

«وقتی جشعمی مرا دید، تشکر کرد و گفت: «من از روش آن‌ها تعجب نمی‌کنم. ما در عراق خیلی بدتر از این‌ها را داریم. در یکی از محورها یک سرباز ایرانی به اسارت ما درآمده بود. دیدم استواری از ارتش عراق با پوتین به دهانش می‌زند و خون از دهان اسیر جاری است و دندان‌هایش شکسته است؛ به‌طوری که ماهر عبدالرشید با همه قساوت قلبش رقت آورد و با هم به سمت استوار و این‌سرباز ایرانی رفتیم. سرباز مرتبا به زبان فارسی می‌گفت: مرا بکش اما نمی‌گویم. استوار از مترجم می‌پرسید که چه می‌گوید و بعد مجددا او را می‌زد. ابوعبدالله (ماهرعبدالرشید) و من رسیدیم. و ماهر از استوار پرسید: چرا او را می‌زنی؟ استوار در پاسخ گفت: این سرباز ارمنی و غیر مسلمان است. الان بیش از یک ساعت است که او را می‌زنم تا به (امام) خمینی فحش بدهد اما او، نمی‌گوید و مقاومت می‌کند. می‌گوید مرا بکش اما من این‌کار را نمی‌کنم. ماهرعبدالرشید به مترجم گفت: به او بگو فحشی بگوید و خود را رها سازد چرا مقاومت می‌کند؟ مترجم ترجمه کرد. سرباز ارمنی رو به من و ماهر کرد و گفت: آیا شما به خدا ناسزا می‌گویید؟ من در این‌هنگام استغفار کردم و ماهر با قهقهه‌ای از او پرسید: مگر (امام) خمینی خود را خدا خوانده است؟ سرباز ارمنی در پاسخ گفت: خیر او مرد خداست. احکام خدا را اجرا می‌کند، به خدا توکل دارد و جز خدا از هیچ‌کس و هیچ‌چیزی نمی‌ترسد و از همه مهم‌تر، او متصل به خداست و به کسی که به خداوند متصل باشد نمی‌توان ناسزا گفت، من اگر بمیرم حاضر نیستم به رهبر کشورم که یک رهبر الهی و سیاسی است اهانت کنم.» (صفحه ۶۶)

مورد مشکوک سرهنگ و آن سرباز ارمنی که حاضر نشد به امام دشنام دهد

* اسیری که اسرای دیگر را می‌زد

بشیری در فرازی از کتاب، وضعیت اسرای عراقی و صف دریافت غذایشان را توصیف می‌کند و می‌گوید یکی از اسیران که به‌تازگی لباس اسارت را به تن کرده بود، با شلاقی در دست سعی می‌کرد از تجمع اسرا و بی‌نظمی جلوگیری کند. بشیری با گرفتن شلاق از آن‌اسیر، به تندی این‌سوال را از او می‌کند که «مگر خودت اسیر نیستی؟»

راوی «گزارش یک‌بازجویی» در ادامه برخورد با این‌اسیر شلاق‌به‌دست، برای برقراری نظم جملات جالبی را خطاب به اسرای عراقی می‌گوید که بیانگر همان‌نگاه امام خمینی (ره) به جنگ ایران و رژیم بعثی صدام هستند: «خطاب به اسرا گفتم: برادران! از نظر جمهوری اسلامی، جنگ برای اسیر خاتمه یافته و اسیر تحت لوای اسلام در امنیت کامل قرار دارد. به شما توصیه می‌کنم هرکس در جای خود بنشیند تا غذای او را بدهند. انتظار دارم با ما همکاری کنید.» (صفحه ۲۹)

بخش‌هایی از کتاب هم به شرایط زندگی اسرای عراقی در ایران اختصاص دارند. طبق روایت بشیری، عده‌ای از اسرا روزها می‌خوابیدند و شب‌ها را به عبادت می‌گذراندند. در طول روز نیز روزه‌های قرضی خود را می‌گرفتند.

* برخورد یک‌برادر کشته با سرهنگ

در فرازی از «گزارش یک‌بازجویی»، شخصیت عدنان وارد روایت می‌شود که یکی از نیروهای معاود عراقی (عراقی‌هایی که با ایران همکاری می‌کردند) است. نکته مهم درباره کاراکتر عدنان این است که او جشعمی و کارنامه جنگی‌اش را می‌شناخته اما اقدامی علیه او نمی‌کند. جشعمی فرمانده تیپ کماندویی سپاه هفتم عراق بوده که در عملیات کربلای ۴ در جزیره ام‌الرصاص نیروهای ایرانی و همچنین برادر عدنان را درو کردند.

هم اکنون که جنگ در اوج خود قرار دارد کت‌شلوارپوش‌ها این برخورد را با ما دارند، اگر جنگ تمام شود چه بر سر ما خواهد آمد؟ ژیگولوهایی که کفش ورنی می پوشند و اتوی شلوارشان بهترین برش در کارهاست، عارشان می‌آید که رزمنده با هیات بسیجی در مجمع دیپلمات‌ها ظاهر گردندمرتضی بشیری و عدنان نزدیک به ۲ سال با هم همکاری می‌کنند و جشعمی نیز بین این‌دو حضور دارد. زمانی‌که سرهنگ به هویت عدنان پی می‌برد، به‌قول راوی کتاب «وا می‌رود.» چون عدنان او را برای شام به منزلش دعوت می‌کند و در این‌ضیافت شبانه است که راوی و عدنان، اطلاعات بیشتری از طایفه و خانواده بزرگ جشعمی پیدا می‌کنند. آن‌ها به این‌واقعیت پی می‌برنند که پدر جشعمی، شخصیتی بسیار مومن و از شیعیان بزرگ عراق است. ماهرعبدالرشید هم از سرهنگ برای بهره‌برداری از نفوذش در بین شیعیان استفاده می‌کرده است. نکته مهم این بوده که جشعمی از نظر درجه نظامی، لیاقت فرماندهی گردان را داشت اما با اعطای جایگاه فرماندهی تیپ به او، به طور طبیعی خود را مدیون نظام عراق می‌دانست.

* کنایه‌های راوی به مسئولان و دیپلمات‌های کت‌شلوارپوش

دو فراز از «گزارش یک‌بازجویی» هست که دربرگیرنده کنایه‌های مرتضی بشیری به خودی‌های کت‌شلوارپوش و دور از میدان جنگ هستند. در بخشی از روایت ماجراهای مربوط به سرهنگ جشعمی، اسرا به یک‌نشست خبری برده می‌شوند و کنایه اول درباره حضور این‌افراد در برنامه است. بشیری درباره دستاورد حضور اسرا در نشست خبری می‌گوید «نمایندگان کت‌شلوارپوش ستاد تبلیغات جنگ هم که همیشه پس از پیروزی‌ها ظاهر می‌شدند و زحمت آوردن خبرنگاران را با هماهنگی وزارت امور خارجه کشیده بودند اذعان داشتند که بیش از حد موفقیت به دست آورده‌اند.» (صفحه ۶۲ به ۶۳)

کنایه دوم هم جایی است که بشیری به‌خاطر سر و وضع خاک‌آلود و جنگی خود، با یادآوری جلسه، درباره دیپلمات‌ها و مسئولان خوش‌پوش صحبت واگویه‌هایی دارد و می‌گوید: «ظاهری ژولیده داشتم؛ خاک‌آلوده و عرق‌کرده. اما قدر مسلم این بود که از مقر سازمان ملل نمی‌آمدم، بلکه از منطقه جنگی و با عده‌ای اسیر آمده بودم. هجوم خیالات مرا اسیر خود کرده بود: هم اکنون که جنگ در اوج خود قرار دارد کت‌شلوارپوش‌ها این برخورد را با ما دارند، اگر جنگ تمام شود چه بر سر ما خواهد آمد؟ ژیگولوهایی که کفش ورنی می پوشند و اتوی شلوارشان بهترین برش در کارهاست، عارشان می‌آید که رزمنده با هیات بسیجی در مجمع دیپلمات‌ها ظاهر گردند.»

جشعمی در نشست خبری طوری صحبت می‌کند که بشیری به او می‌گوید سخنانش، او را یاد حُر بن یزید ریاحی انداخته است.

نکته‌ای هم که نباید از کنار آن گذشت، جمله‌ای است که راوی درباره شرایط پس از پایان نشست خبری ترسیم می‌کند؛ او می‌گوید با شوخی و خنده همراه اسرا از جلسه خارج شده و به سمت اردوگاه حرکت کرده‌اند.

* پایان‌بندی مهم؛ چه‌کسی جنگ را شروع کرد؟

سرهنگ محمدرضا جعفرعباس الجشعمی در طول روایت «گزارش یک‌بازجویی» دوبار دچار سکته قلبی می‌شود و برای دیدار خانواده‌اش اظهار نگرانی می‌کند. او رفته‌رفته تحرک و شادمانی خود را از دست می‌دهد و طبق گفته راوی، با دهان‌بینی مفرطی که داشته بین اسرا تبدیل به مصیبت و یک‌مشکل می‌شود. چون هر روز یک‌چیز می‌گفته و دچار تناقض شخصیتی می‌شده است. بشیری می‌گوید «دیگر او را پرتحرک ندیدم. با یک تشکچه و بالشت در گوشه‌ای می‌نشست و کتاب مطالعه می‌کرد.»

جشعمی در مقطعی برای معاینه و درمان به بیمارستان بقیه‌الله منتقل می‌شود. اما سوال مهمی که «گزارش یک‌بازجویی» بنا دارد به آن پاسخ دهد از ابتدا تا انتهای کتاب مخاطب را کنجکاو نگه می‌دارد تا در موخره، ارائه شود؛ این‌که چه‌کسی جنگ را شروع کرد؟ «پرسیدم: جناب سرهنگ به نظر شما مسبب این بدبختی‌ها کیست؟ چه کسی جنگ را شروع کرد؟ راستش بعد از این‌همه مدت، می‌خواهم بدون ریا و تظاهر از نظرت مطلع شوم.»

پایان‌بندی «گزارش یک‌بازجویی» برای پاسخ به این‌سوال مهم در نظر گرفته شده است؛ جایی که جشعمی یک‌بار برای همیشه طوری جواب می‌دهد که بشیری یقین می‌کند سرهنگ نقاب از چهره برداشته و راستش را می‌گوید:

«گفتم: بالاخره سوالم را جواب ندادی. لحظه‌ای به دست‌هایش نگاه کرد و بعد، انگار که چیزی یادش افتاده باشد، با قاطعیت گفت: همان‌حرام‌زاده‌ای که در قصر شیرین شراب را سر کشید و گفت که پیاله بعدی را در تهران خواهم نوشید.»



منیع: خبرگزاری مهر

چند نفر از اهل فرهنگ برای تسهیلات تبصره ۱۸ درخواست دادند؟


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ فرآیند اعطای تسهیلات تبصره 18 به همه اشخاص حقیقی و حقوقی دارای پروانه و مجوز فعالیت از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از آبان ماه آغاز شده است.

بر اساس آخرین آمار و اطلاعات وزارت اقتصاد و امور دارایی تاکنون 295 نفر از اشخاص حقیق یو حقوقی دارای پروانه و مجوز فعالیت از وزارت فرهنگ برای ردیافت این تسهیلات ثبت نام کرده‌اند.

تعداد پرونده‌های تایید شده با توجه به طرح‌هایی که این افراد ارسال کرده‌اند،‌ هنوز چندان روند افزایشی ندارد. افسر موموندی مشاور برنامه‌ریزی، اشتغال و کارآفرینی معاونت توسعه مدیریت و منابع وزارت ارشاد نیز روز گذشته در گفت‌وگو با تسنیم از پیشرفت کند بررسی پرونده‌ها سخن گفته بود.

واجدین شرایط باید طرح‌هایی در قالب برنامه (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) ذیل تبصره (18) قانون بودجه سال 1402 کل کشور، شامل برنامه‌های ایجاد و توسعه، تولید، اشتغال و کارآفرینی بر مبنای رسته فعالیت‌های صنعت بازی، صنعت رسانه و تبلیغات، صنایع فرهنگی (چاپ، نشر و تولید محتوا)، صنایع هنری و صنعت سینما ارائه کنند.

بر اساس اعلام وزارت ارشاد، نرخ سود تسهیلات در طرح‌های ایجادی، توسعه‌ای و تکمیلی(سرمایه ثابت) 15 درصد و در طرح‌های سرمایه در گردش20 درصد بوده است؛ هم‌چنین در مناطق مرزی و غیربرخوردار، 2 درصد از نرخ‌های اعلام شده کسر خواهد شد. زمان بازپرداخت نیز برای طرح‌های سرمایه در گردش حداکثر یک‏سال و تسهیلات ایجادی، توسعه‌ای و تکمیلی حداکثر 5 سال (شامل دوره مشارکت و تنفس جمعا حداکثر 2سال و بازپرداخت حداکثر 3سال) تعیین شده است.

 انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم