جایگاه محیط زیست در کتاب‌های حوزه کودک و نوجوان کجاست؟


خبرگزاری تسنیم،‌ محمدمهدی سیدناصری؛  پژوهشگر حقوق بین‌الملل کودکان:

تغییرات اقلیمی دیگر تنها یک چالش زیست‌محیطی نیست، بلکه بحرانی همه‌جانبه است که حقوق بنیادین کودکان را در معرض تهدید قرار داده است. آلودگی هوا، کاهش منابع آبی، تخریب تنوع زیستی و افزایش بلایای طبیعی، همگی پیامدهایی هستند که سلامت، رفاه و آینده کودکان را به خطر می‌اندازند. کنوانسیون حقوق کودک که از برجسته‌ترین اسناد حقوق بشری است، بر حق کودکان برای بقا، رشد، حفاظت و مشارکت تأکید دارد؛ اما تغییرات اقلیمی این حقوق را به طور مستقیم و غیرمستقیم تحت‌الشعاع قرار داده است. راهکار اصلی برای مقابله با چالش‌های زیست‌محیطی، ارتقای آگاهی و ایجاد تغییرات بنیادین در نگرش‌ها و رفتارهای انسانی است.

آموزش در این میان نقش حیاتی ایفا می‌کند، به‌ویژه آموزش در دوران کودکی که سنگ‌بنای نگرش‌های آینده است. اگر کودکان از سنین پایین با مفاهیم حقوق محیط زیست آشنا شوند، این آگاهی نه‌تنها نگرش آن‌ها را نسبت به طبیعت تغییر می‌دهد، بلکه آن‌ها را به حامیانی فعال برای حفاظت از محیط زیست تبدیل می‌کند.

فرهنگ‌سازی زیست‌محیطی، به‌ویژه از طریق کتابخوانی، روشی اثر بخش جهت انتقال مفاهیم پیچیده به کودکان است. کتاب‌ها به‌عنوان ابزارهای آموزشی قدرتمند، می‌توانند مفاهیمی همچون احترام به طبیعت، مسئولیت‌پذیری در قبال محیط‌زیست و حقوق مرتبط با آن را به زبانی ساده و جذاب منتقل کنند. این فرایند نه‌تنها موجب افزایش سواد زیست‌محیطی کودکان می‌شود، بلکه زمینه‌ساز ایجاد گفت‌وگوهای معنادار میان کودکان، والدین و معلمان درباره بحران‌های محیط زیستی است.

کودکان، آینده‌سازان جامعه هستند و می‌توانند به سفیرانی برای تغییر تبدیل شوند. تربیت نسلی که به حقوق محیط زیست آگاه باشد، فرصتی برای مقابله با بحران اقلیمی ایجاد می‌کند. این کودکان با یادگیری اصول پایداری، تصمیم‌گیری آگاهانه و انتقال این آموزه‌ها به دیگران، تأثیر مثبتی بر جوامع خود خواهند گذاشت.خانواده نخستین و تأثیرگذارترین محیط تربیتی کودکان است. والدین می‌توانند با انتخاب سبک زندگی پایدار و تشویق کودکان به مشارکت در فعالیت‌های زیست‌محیطی، الگویی مؤثر برای آن‌ها باشند.

نظام آموزشی می‌تواند با گنجاندن مفاهیم حقوق محیط زیست در برنامه‌های درسی و اجرای پروژه‌های مشارکتی، کودکان را به آگاهی و اقدام در این زمینه سوق دهد.سازمان‌های غیرانتفاعی، رسانه‌ها و نهادهای فرهنگی می‌توانند با تولید محتوا و ایجاد بسترهای گفت‌وگو، نقش مهمی در ارتقای سواد زیست‌محیطی کودکان و خانواده‌ها داشته باشند.

ارتقای سواد حقوق محیط زیست کودکان، بخشی از مسیر دستیابی به توسعه پایدار است. کودکان آگاه به ارزش‌های زیست‌محیطی، در آینده تصمیم‌گیرانی خواهند بود که به‌جای تخریب، به حفاظت و بازسازی طبیعت می‌پردازند. کودکان این نسل، با احترام به حقوق خود و دیگران، جامعه‌ای عادلانه‌تر و پایدارتر را بنا خواهد نهاد.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

تلاش کنگره مکتب گمنامی برای آشنایی مردم با خدمات وزارت اطلاعات


حجت‌الاسلام رضا طبیب‌زاده دبیر اجرایی کنگره مکتب گمنامی در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: شهدا و قهرمانان مربوط به وزارت اطلاعات و سربازان امام زمان (عج)، حوزه‌ای خیلی خاص در ادبیات پایداری و ادبیات انقلاب است که کمتر هم به آن توجه شده است. بیشتر آثاری که در حوزه ادبیات پایداری و انقلاب تولید شده‌اند، درباره فرماندهان و مجاهدان و شهدا یا نهایتش شهدای مدافع حرم بوده‌اند. اما این حوزه حوزه‌ای است که شاعران را با مضامین و مفاهیم مهم و تازه‌ای آشنا می‌کند. ضمن اینکه پاسداشت از این عزیزان در شعر و ادبیات کار مهمی است که این کنگره آن را در پیش گرفته است.

وی افزود: در موضوعات معمول در حوزه شعر پایداری با مرزهای جغرافیایی روبرو هستیم ولی درباره شهدای امنیت بیشتر با مرزهای تمدنی، فرهنگی و امنیتی روبرو هستیم. این موضوعات و افراد چون که بُعد جسمی و مادی ندارند، کمتر به آن توجه شده است. هم شاعران، هم اصحاب رسانه و هم فرهنگی‌ها و سیاستگذاران ادبی انقلاب اسلامی از این موضوع غفلت کرده‌اند. این کنگره می‌تواند برای درونی کردن مفاهیم مربوط به امنیت و یکپارگی و عِرق ملی و… کمک کننده باشد.

طبیب‌زاده در ادامه درباره کارگاه‌های استانی کنگره مکتب گمنامی گفت: برگزاری کارگاه‌های کنگره مکتب گمنامی دو دلیل دارد. یکی هدایت کردن شاعران به سمت جنبه‌های ادبی و ظرافت ادبی درباره این موضوع است؛ دیگری هم اینکه ممکن است مخاطبان وقتی از شهدای گمنام امنیت می‌گوییم، آنها را با شهدای گمنام یا مفقودالاثرهای دفاع مقدس اشتباه بگیرند؛ یعنی با شهدایی که پیکر آنها از جنگ برگشته اما نمی‌دانیم از چه خانواده و یا اهل کجا هستند. ما می‌خواستیم با برگزاری این کارگاه‌ها و توضیح چرایی برگزاری کنگره مکتب گمنامی به شاعران در کارگاه‌های استانی، یک مرز بین این موضوعات قائل شویم. همچنین در این کارگاه تلاش می‌کنیم شاعران را با نحوه کار این قهرمان‌ها و شهدا آشنا کنیم و بگوییم که این افراد چه نقش‌آفرینی‌های فرهنگی و زیستی در کشور ما دارند. با این آشنایی‌ها است که می‌توانند ارتباط بهتری با این موضوعات بگیرند و شعرهای بهتری بنویسند.

دبیر اجرایی کنگره مکتب گمنامی گفت: وزارت اطلاعات با درک جایگاه و تأثیر شعر و ادبیات، استقلال کامل و آزادی‌های ادبی را در اختیار عوامل کنگره مکتب گمنامی گذاشته است. ضمن اینکه در سال‌های گذشته اتفاق خوبی صورت گرفت و برخی مستندها که به امنیت و موضوع شهدای امنیت مربوط می‌شد، در کارگاه‌هایی که با هماهنگی وزارت اطلاعات شکل گرفته بودند، به شاعران ارائه می‌شد. با برگزاری این کارگاه‌های مشترک، خیلی از ابهام‌ها و سوءتفاهم‌هایی که درباره نحوه کار سربازان گمنام امام زمان (عج) وجود داشت، مرتفع می‌شدند. همچنین شاعران به کشف‌ها و مضامین شاعرانه می‌رسیدند.

طبیب‌زاده در پایان گفت: هر سال که از برگزاری این کنگره گذشته، واکنش‌ها به این کنگره بیشتر و بهتر بوده است. حتی سربازان گمنام امام زمان (عج) در وزارت اطلاعات نیز از آثار تولیدشده راضی هستند و خوشحال‌اند شعر امروز به این موضوعات مهم می‌پردازد. خداراشکر برگزاری این کنگره باعث شده به اندازه کوچکی از ایثارها و زحمات این عزیزان قدردانی شود و کار بزرگ آنها هم مورد توجه قرار بگیرد. خوشبختانه استقبال شاعران هم خوب بوده و امسال با مشارکت زیادی از سمت شاعران مواجه هستیم.



منیع: خبرگزاری مهر

نخلبند شاعران یا شاعری بی‌خاصیت؟!


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، خواجوی کرمانی را نخل‌بند شاعران خوانده‌اند، اما به‌اندازه لقبی که او را بخشید‌ه‌اند، بخت و اقبال نداشته است.

او از نظر زمانی میان دو شاعر پرآوازه قرار گرفته است: سعدی و حافظ. هرچند برخی این امر را به فال نیک گرفته و این سه شاعر را مکمل و مؤثر بر هم تعریف کرده‌اند، اما قرار گرفتن زیر نام هر یک از این دو که یکی در شعر عاشقانه در کمال است و دیگری در غزل عاشقانه و عارفانه مایه رشک هزاران شاعر، سرنوشت محتوم خواجوست.

محمدصادق بصیری در کتاب «زندگی خواجوی کرمانی»  در همین رابطه می‌نویسد: پیداست که این دو شاعر طراز اول ادب پارسی، چنان نظر پژوهشگران و ادب‌دوستان را به خود جلب کرده‌اند که در حق خواجوی بینوای کرمان، اگر نگوییم بی‌مهری، بسیار کم‌مهری شده است و آن‌طور که باید به زندگی، اشعار و آثارش پرداخته نشده است و آثار منثور وی هنوز پس از قرن‌ها، به صورت نسخه خطی باقی مانده است.

به گفته این مؤلف؛ حق آن نیست که در میان پژوهش‌ها و تألیف‌های فراوان ادبی، هنوز اثری که در خور این فرزند خوش‌ذوق و نجیب کرمان باشد و به زندگی و آثار و افکار وی بپردازد، سراغ نداشته باشیم.

اما چرا خواجو با تمام هنرمندی‌اش در عرصه سخن، نتوانسته چندان که باید خوش بدرخشد؟ آیا صرفاً جبر زمان این توفیق را از او گرفته است؟ احمدرضا بهرام‌پور عمران، نویسنده و پژوهشگر ادبی، در یادداشتی به‌مناسبت 17 دی، روز خواجو کرمانی می‌نویسد: 

سرنوشت برخی از شاعران رقت‌برانگیز است. یکی از آنان خواجو است؛ خواجویی که به‌سببِ هنرنمایی‌های بیانی‌اش به « نخلبند شعرا»ی شعر فارسی شهره بود. چرا خواجو با همهٔ هنرنمایی‌ها و نازک‌خیالی‌ها و نقشش در هموار کردنِ راه برای حافظ، شاعر چندان بزرگی نیست؟ شعر فردوسی و سعدی و… که جای خود دارد، چرا در تاریخِ ادبیاتِ ما شعر خواجو ( تاکید می‌شود با همهٔ هنرنمایی‌ها و ایهام‌گرایی‌ها) جایگاه شعر رودکی، ناصرخسرو، منوچهری، نظامی، خاقانی، عطار، صائب و … را ندارد؟

یکی از راه‌های ارزیابیِ ارجمندیِ یک شاعر آن است که تصور کنیم فقدانِ شعرش چه خسرانی خواهد بود برای شعرِ فارسی؟ رودکی با همین‌‌مایه شعری که از او به‌یادگار‌مانده چهرهٔ منحصر‌به‌فرد و درخشانی دارد؛ ستیهندگی و رویاروییِ ناصرخسرو با قدرتِ مستقر و نیز ساخت‌ها و صورت‌های زبانی و بیانیِ شعرش، او را تکرارناپذیر و جاودانه ساخته؛ مفاخره‌ها و حبسیّه‌های خاقانی و بلاغتِ قصائدش، منحصر به خودِ اوست؛ شعر مسعودِ سعد نیز، از منظر فردیّت و بروز احساساتِ شخصی، یگانه است.

نظامی و سنایی و عطار نیز هرکدام جایگاهی دارند که هیچ شاعری نمی‌تواند جای خالیِ آن‌ها را پرکند. اما خواجو چه؟ شعرِ خواجو شعری یگانه و یا حتی نسبتاً یگانه نیز به‌شمار نمی‌رود.

در قرنِ هشتم، چندین شاعر با اندک تفاوت‌ها در سبک و سیاق و نیز مضمون و محتوا در کارِ سرودن‌اند؛ کمالِ خجندی و سلمانِ ساوجی و عمادِ فقیه از این زمره‌اند. هُمام تبریزی (درگذشته به 714 ق)  و حتی خیالیِ بخارایی (درگذشته به 863 ق) را از نسل‌های قبل و بعد نیز می‌توان به این نام‌ها افزود.

اهمیّت هر شاعر (و هر هنرمندی) در میزانِ تمایز و فاصلهٔ آثارِ اوست از آثارِ دیگران؛ البته اگر نخست، اثر یا آثار برادری‌اش را اثبات‌کند و «اثر» به‌شمار‌ آید! هنر نیز یعنی تشخّص‌یافتنِ فرم و یگانه‌ بودنِ بلاغت، و فاصله گرفتن از تکرار که همانا ابتذال است.

شعرِ خواجو در داستان‌پردازی، دنبالهٔ کار نظامی و امیرخسرو دهلوی است، نه تکامل‌بخشِ راهِ آنان. در غزل نیز شعرِ او تلفیقی است از غزلِ سعدی، حسنِ دهلوی، همامِ تبریزی و نیز شعرِ دیگران. خواجو همچون بسیاری از هم‌روزگارانش مسیرِ تقلید و تکرار را می‌پیماید. البته حافظ نیز همچون خواجو، از ده‌ها و چه‌بسا صدها شاعر تأثیر‌پذیرفته و حتی مضمون ربوده، اما شعرش کمتر به شعرِ دیگران شبیه است؛ ما با خواندن شعر خواجو حتی به‌یادِ شعر حافظ می‌افتیم! با آن‌که او نزدیک به 40 سال پیش‌تر از وفاتِ حافظ درگذشت.

خواجو شاعر فرم‌گرایی است. در شعر او تصویر و مضمون صرفاً در خدمتِ تصویر و مضمون است، نه در خدمتِ ایده و عواطفِ انسانی، آن‌گونه که فی‌المثل در شعرِ حافظ می‌بینیم. او موضعی در برابر روزگارِ خود نداشته، ازهمین‌رو شعرش نیز شعری به‌نسبت بی‌هویّت و بی‌شخصیّت، و در نتیجه کم‌و‌بیش بی‌خاصیّت است. شعری که شاعر و زمانه‌اش در آن غائب است و تصویرِ هم‌روزگارانش را در آیینهٔ آن نمی‌توان‌ دید. ازهمین‌رو رند و صوفی و زاهد و عاشق نیز در شعر خواجو چهره‌هایی بی‌هویّت‌اند.

اگر دیوانِ خواجو نبود، خسرانِ چندانی متوجهِ شعرِ فارسی نبود اما اگر ناصرخسرو نمی‌بود چه؟! مسلّماً ذوقِ مخاطبانِ شعرِ فارسی، دنبالِ کسی می‌گشت. شاید نستوهی و ستیهندگیِ شعرِ کسایی یا ابن یمین و سیفِ فرغانی را بیش‌تر می‌ستود و آنان را در جایگاهی می‌نشاند فراتر از آن‌چه امروز، در آن نشسته‌اند.

به گفته بهرام‌پور؛ اهمیتِ خواجو بیش‌‌تر در نقشِ کلیدی‌اش در تکاملِ بلاغیِ غزلِ فارسی و ظهورِ حافظ است، نه درخششِ شعرِ خودِ او. از دیگر اهمیت‌های کارِ خواجو به‌خصوص آن است که آرایه‌ ایهام را تنوّع بخشید و آن را پروراند و این ظرفیتِ گسترده‌ بلاغی را به حافظ سپرد. او همچنین همچون مولانا، در بهره‌گیری از اوزانِ گوناگون، شاعری قابل توجه است.

علی‌رغم نظر بهرام‌پور، نباید از تأثیر شاعری چون خواجوی کرمانی در حفظ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی آن هم در عصری که ایران، آماج تاخت و تازها و ویرانی‌ها و انواع بلایاست، غافل شد.

از سوی دیگر، تأثیر او بر مکتب شیراز که بعدها با حافظ به کمال رسید، غیر قابل کتمان است. شاید اگر پژوهش‌ها در باب اشعار خواجو بیشتر صورت گیرد، عیار او در نظر خاص و عام بیشتر پیدا خواهد شد.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

جلال ۳ بهمن برگزار می‌شود/تغییرات دردوره آموزش داستان‌نویسی


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ هفدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد به مراحل پایانی خود نزدیک می‌شود،‌ در این دوره 2 هزار و 600 اثر، در 4 بخش،‌ رمان و داستان بلند،‌ داستان کوتاه،‌ نقد ادبی و مستند‌نگاری ارزیابی شده‌اند،‌ بیشترین آثار (2 هزار اثر)متعلق به حوزه رمان و مستند‌نگاری بوده‌، ‌400 اثر در حوزه داستان کوتاه، 160 اثر در حوزه نقد ادبی بوده است.

مسعود کوثری دبیر علمی این دوره جایزه جلال بوده است،‌ مریم جلالی، مریم حسینی، محمد حنیف، بهزاد دانشگر، سارا عرفانی، کورش علیانی، محسن کاظمی، صادق کرمیار و مسعود کوثری اعضای هیات علمی این دوره جایزه بوده‌اند.

پیگیری‌های خبرنگار تسنیم حاکی از برگزاری جایزه جلال در روز چهارشنبه سوم بهمن ماه است،‌ داوری‌ها در هر 4 گروه داوری به پایان رسیده و در بخش ویراستاری نیز به مانند سال گذشته آثاری معرفی خواهند شد.

هم‌چنین در این دوره تغییراتی در برگزاری دوره آموزش داستان‌نویسی آل‌جلال  ایجاد خواهد شد.

حامد محقق معاون ادبیات خانه کتاب در این زمینه به تسنیم می‌گوید:‌ ما در این دوره آموزش داستان‌نویسی را با تغییراتی نسبت به دوره‌های قبل برگزار خواهیم کرد‌، موسسه خانه کتاب،‌ پیش از این،‌ دوره‌های اقلیم قلم را برای 16 استان کشور در شمال غرب و جنوب کشور برگزار کرد،‌ منتخبین این دوره‌ها قرار است در دوره آموزشی جلال آل احمد شرکت کنند.

وی زمان برگزاری دوره‌ها را همزمان با برگزاری مراسم اختتامیه عنوان کرد و افزود:‌ با توجه به اینکه این دوره برای منتخبین دوره‌های دیگر داستان‌نویسی برگزار می‌شود‌، طبیعتا آموزش‌ها تخصصی‌تر خواهد بود.

مسعود کوثری دبیر علمی جایزه جلال نیز پیشتر در گفت‌وگو با تسنیم،‌ افزایش وجه ریالی این جایزه را نیز بعید دانسته و گفته بود:  با توجه به اینکه در دولت مشکلات مالی فراوانی وجود دارد،‌ نمی‌توان انتظار داشت که وجه جایزه افزایش پیدا کند، در عین حال ما نهایت تلاش را خواهیم کرد.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

برگزاری کارگاه آشنایی با گلستان سعدی در راولپندی


به گزارش خبرگزاری مهر، کارگاه زمستانه «آشنایی با گلستان سعدی» توسط خانه فرهنگ جمهوری اسلامی ایران در راولپندی، برای علاقه‌مندان به شعر و ادبیات فارسی برگزار می‌شود.

نخستین جلسه این کارگاه، روز جمعه ۱۴ دی‌ با سخنرانی عارف نوشاهی، مصحح و فهرست نگار نسخ فارسی شبه قاره و حضور علاقه‌مندان به زبان و ادبیات فارسی در سالن جلسات خانه فرهنگ برگزار و باب نخست گلستان با موضوع در سیرت پادشاهان توسط نوشاهی توضیح و شرح شد.

این‌کارگاه در ۸ جلسه به موضوعات مطرح در گلستان سعدی می‌پردازد و اساتید زبان فارسی پاکستان در آن سخنرانی می‌کنند.

جلسات کارگاه یادشده توسط شبکه سحر اردو زبان صدا و سیما پخش می‌شود.



منیع: خبرگزاری مهر

انتصاب اعضای هیئت علمی جایزه کتاب سال


به گزارش خبرگزاری تسنیم،‌ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در احکامی جداگانه فریبا افکاری، جمیله توکلی‌نیا، علی‌اصغر احمدی، رضا اکبری، حجت‌الاسلام ‌والمسلمین رضا مختاری،  عبدالحسین کلانتری، مرتضی عزتی، علی مرشدی‌زاد، محمود بشیری، محمود کمره‌ای، سیدحسن امامی رضوی، اسماعیل بنی‌اردلان، حجت‌الاسلام‌‌والمسلمین رسول جعفریان، ابراهیم حیدری و ناصر افشارپور را به‌عنوان اعضای هیئت علمی چهل‌ودومین جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران منصوب کرد.

در متن احکام سیدعباس صالحی خطاب به این اعضا آمده است: «نظر به مراتب گرانمایه علمی و فرهنگی و تجارب ارزشمند سرکارعالی/ جناب‌عالی در حوزه پژوهش و کتاب، به‌موجب این حکم به‌عنوان «عضو هیئت علمی چهل‌ودومین جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران» منصوب می‌شوید.

امید است با استعانت از خداوند متعال و بهره‌مندی از دیدگاه‌های استادان و اندیشمندان ایران‌زمین، این جایزه ارزشمند بتواند در اعتلا و گسترش فرهنگ مکتوب کشور نقش‌آفرین باشد.”

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

سومین همایش بزرگداشت تاریخ‌نگاری انقلاب برگزار می‌شود


به گزارش خبرگزاری مهر، سومین همایش بزرگداشت روز تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی یکشنبه ۲۳ دی با حضور محمدباقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی در کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس برگزار می‌شود.

در این‌همایش رؤسای مراکز اسنادی و تاریخ پژوهی از جمله کتابخانه و مرکز اسناد مجلس، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی، مرکز مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه، اداره کل پژوهش و اسناد نهاد ریاست جمهوری، دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، پژوهشکده مطالعات تاریخ معاصر، مرکز بررسی اسناد تاریخی، مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی و جمعی از پژوهشگران و تاریخ‌نگاران حضور خواهند داشت.

سومین همایش بزرگداشت روز تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی همراه با رونمایی از تازه‌ترین کتاب‌های منتشرشده در حوزه تاریخ انقلاب اسلامی و تقدیر از تاریخ‌نگاران برگزیده همراه است.

این‌رویداد روز یکشنبه ۲۳ دی از ساعت ۹ تا ۱۲ در تالار شهید مدرس کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی واقع در ضلع جنوب شرقی میدان بهارستان برگزار می‌شود.



منیع: خبرگزاری مهر

فراخوان جایزه جهانی «شهر شعر» منتشر شد جایزه جهانی «شهر شعر» فراخوان خود را در حالی اعلام کرد که علاقه‌مندان می‌توانند تا ۱۵ بهمن‌ماه ۱۴۰۳ آثار خود را به این جشنواره ارسال کنند. ۱۷ دی ۱۴۰۳ – ۲۰:۲۲



فراخوان جایزه جهانی «شهر شعر» منتشر شد جایزه جهانی «شهر شعر» فراخوان خود را در حالی اعلام کرد که علاقه‌مندان می‌توانند تا ۱۵ بهمن‌ماه ۱۴۰۳ آثار خود را به این جشنواره ارسال کنند. ۱۷ دی ۱۴۰۳ – ۲۰:۲۲



منبع: خبرگزاری تسنیم

مولانا معرّف مدنیت بزرگ به جهان شد؛ زبان فارسی حراست می‌خواهد


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: صلاح‌الدین جامی، متولد ۱۳۴۷ در هرات است. تحصیلات خود را تا مقطع لیسانس در افغانستان ادامه داد و دوره کارشناسی ارشد و دکتری را در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه ملی تاجیکستان به پایان رساند و موفق به اخذ مدرک دکتری از آن دانشگاه شد.

این پژوهشگر در حال حاضر استاد دانشکده ادبیات فارسی و مسئول برنامه کارشناسی ارشد دانشکده ادبیات و عضو هیئت علمی دانشگاه هرات است، همچنین رئیس انجمن ادبی هرات، فعال مدنی و پژوهشگر در حوزه ادبیات کلاسیک و نقد ادبی است.

در فرصتی که دست داد با او درباره زبان فارسی و مولوی به گپ و گفت نشستیم.

مشروح این گفتگو در ادامه می‌آید؛

* آقای جامی از چه سالی تدریس را شروع کردید؟

تقریباً از سال ۱۳۸۰ تدریس را آغاز کردم؛ البته در حالی که تدریس می‌کردم با استفاده از بورسیه جهت ادامه تحصیل عازم کشور تاجیکستان شدم. مقطع کارشناسی ارشد و دکتری، سال ۲۰۱۶ ختم دوره دکترای من بود.

* پس همزمان که مشغول تحصیل مقطع دکتری بودید، تدریس هم می‌کردید.

نه در دوره تحصیل تدریس نمی‌کردم. پیش از آن تدریس را شروع کرده بودم. تا رفتن به بورسیه. زمان ما این‌طور بود که معمولاً آنهایی که با درجه ممتاز فارغ التحصیل می-شدند می‌توانستند عضو کادر علمی دانشگاه باشند و سپس ادامهٔ تحصیل در مقاطع بالاتر بدهند.

* در هرات تدریس می‌کردید؟

بله، در دانشگاه دولتی هرات افغانستان. در حال حاضر هم مسئول برنامه کارشناسی ارشد دانشکده ادبیات هستم، عضو هیئت علمی و مسئول کمیته فرهنگی دانشکده. و نیز سردبیر فصل‌نامه اندیشه، ژورنال بین‌المللی دانشگاه. در کنار امور دانشگاهی ریاست انجمن ادبی هرات را نیز عهده دارم. اجازه بدهید راجع به انجمن ادبی هرات خدمت شما توضیحات مختصری بدهم چون در کارنامه فرهنگی این دیار نقطه عطفی است آخر هرات پایتخت فرهنگی کشور ماست. این انجمن، نخستین انجمن ادبی است که در افغانستان در سال ۱۳۰۹ شمسی تأسیس شد و یک سال بعد از آن، انجمن ادبی در مرکز کشور یعنی کابل آغاز به فعالیت کرد. انجمن ادبی هرات نزدیک به یک قرن سابقه دارد و معمولاً بزرگان ادبی معاصر خطّه هرات به این انجمن تعلقی داشتند.

در تمام این مدت انجمن همواره فعالیت داشته و کارهای جدی در عرصه فرهنگ و ادب به ویژه زبان و ادبیات فارسی انجام داده است. در حال حاضر نیز در بخش چندگانه فعالیت دارد: یک بخش به نام کانون جوانان دارد که مسئول کشف، جذب و پرورش استعدادهای جوان‌هاست. بخش شعر دارد بخش داستان دارد، کارگاه‌های نقد دارد، چاپ و رونمایی کتاب و همچنین جلسات و همایش‌های مختلف در حوزه ادبیات در انجمن ادبی برگزار می‌شود. در کنار اینها فصل‌نامهٔ «اورنگ هشتم» را نیز داشته است. خوشبختانه در همه دوره‌ها با همه محدودیت‌ها انجمن نفس کشیده و همیشه خانم‌ها حضور پررنگ داشته‌اند هنوز هم بخش خانم‌ها فعال است، منتها با شرایط خاص و ویژه.

مولانا معرّف مدنیت بزرگ به جهان شد؛ زبان فارسی به راحتی آسیب نمی‌بیند اما حراست می‌خواهد

* ظاهراً با شرایط امروز فعالیت خانم‌ها سخت است!

دشوار است. اما با همه محدودیت‌ها جلساتشان برگزار می‌شود. جلسات قبلاً مختلط بود ولی الان به تفکیک هفته‌ای یک روز آقایان و یک روز بانوان، جلسه نقد شعر و داستان دارند.

ما دست‌اندرکاران حوزه ادبیات و زبان، به مثابه سربازانی هستیم که همواره به دفاع و حراست از زبان فارسی ایستاده‌ایم. این توقع را از هم زبان‌های خود داریم که در این راستا و در این امر مقدس بیش از پیش یاری‌گرمان باشند. زمانی هست که گویندگان در جهت ارتقا و غنامندی زبان تلاش می‌کنند، و قطعاً دستاوردهایی هم دارند و زمانی هم حمایت * این روزها وضعیت زبان فارسی در افغانستان چه‌طور است؟ با توجه به اینکه اصلاً عنوان دانشگاه‌ها را برمی‌دارند و به زبان پشتو، پوهنتون می‌گویند.

خب زبان فارسی زبان تمدنی عظیم و کهن، با قلمرو وسیعی از گویندگان و و حامل بخش بزرگی از میراث بشری است؛ با افتخار داشتن مشاهیر بزرگ فرهنگی. پس قطعاً زبانی نیست که به راحتی آسیب ببیند اما مستلزم حراست و توجه گویندگان به‌ویژه متصدیان امور فرهنگی و زبانی است. می‌خواهم کوتاه عرض کنم که ما دست‌اندرکاران حوزه ادبیات و زبان، به مثابه سربازانی هستیم که همواره به دفاع و حراست از زبان فارسی ایستاده‌ایم. این توقع را از هم زبان‌های خود داریم که در این راستا و در این امر مقدس بیش از پیش یاری‌گرمان باشند. زمانی هست که گویندگان در جهت ارتقا و غنامندی زبان تلاش می‌کنند، و قطعاً دستاوردهایی هم دارند و زمانی هم حمایت.

* افغانستان چه زبان‌هایی دارد و هر کدام حدوداً چند درصد گویشوَر دارند؟

سوال بسیار خوبی است اما تخمینش بسیار دشوار است. زبان غالب مردم افغانستان قطعاً با توجه به قومیت‌هایی که آنجا وجود دارد، زبان فارسی و سپس پشتو بوده است. زبان پشتو در کنار زبان فارسی به عنوان دو زبان رسمی کشور تعریف شده است. اما زبان‌های دیگر چون؛ ترکمنی، ازبکی، پشه‌یی، نورستانی و بلوچی هم گویش‌های هستند که با توجه به ساختار تنوع قومیتی در افغانستان وجود دارد. اما در کل می‌شود گفت که زبان غالب، که بیشتر مردم بدان تکلم می‌کنند، زبان فارسی است. البته این برمی گردد به توانمندی بالایی که زبان فارسی دارد؛ معمولاً در قلمروی که زبان‌های مختلف وجود دارد، زبان قوی‌تر که دارای ظرفیت بیشتری هست قطعاً زبان غالب می‌شود، در این شک نیست. در افغانستان هم همین‌طور است.

نمی‌شود به این اکتفا کرد که چون فلان زبان از قوم دیگری هست باید حتماً به زبان خودش سخن بگوید، نه. خیلی از اقوام هستند که زبان دیگری دارند ولی به فارسی تکلم می‌کنند و شاید آشنایی کمی هم با زبان خودشان دارند، اتفاقاً از این نمونه کم هم نیست. حالا، زبان غالب، زبان فارسی است یعنی من می‌خواهم این‌طور خدمت شما مطرح کنم که غالباً افغانستانی‌ها زبان فارسی را بلدند. مثلاً اگر شما به یک منطقهٔ ازبک تبار بروید، قطعاً آنها زبان فارسی را می‌داند ولی لزوماً عکس آن چنین نیست که یک فارسی زبان حتماً زبان ازبکی را بداند! این مثال بر همه زبان‌ها مصداق دارد.

مولانا معرّف مدنیت بزرگ به جهان شد؛ زبان فارسی به راحتی آسیب نمی‌بیند اما حراست می‌خواهد

*در ایران هم همین‌طور است؛ یعنی مثلاً ترک‌ها یا کردها یا بلوچ‌ها فارسی می‌دانند ولی ممکن هست به زبان خودشان صحبت نکنند.

بله؛ البته با یک مقدار تفاوت. در مناطق پشتون نشین، کم و بیش با زبان فارسی آشنایی دارند ولی زبان تکلم‌شان پشتوست. در آن مناطق وقتی شما فارسی صحبت کنید قطعاً می‌دانند، مشکل شما حل می‌شود.

* مناطق پشتون‌نشین کجای افغانستان هستند؟ شمال یا شرق؟

شما از سرزمینی صحبت می‌کنید که به نوعی مهد زبان فارسی است. در چنین سرزمینی بدون شک مردم با میراث ادبی گذشته‌شان سخت عجین هستند. قطعاً با شعر و ادبیات آشنایی دارند و خیلی از مشاهیر ادبی ما نزدشان جنبه تقدس دارد. جالب است بدانید که در مکتب‌خانه‌ها و مساجد، در کنار کتب دینی که طلاب می‌خوانند، دیوان حافظ و سعدی و مثنوی معنوی خوانده می‌شود مناطق جنوب و جنوب شرق افغانستان، استان‌های قندهار، هلمند، فراه، زابل، ارزگان، ننگرهار، پکتیا، پکتیکا و لوگر. باز جالب است در برخی از این استان‌ها مانند فراه مردم بیشتر با زبان فارسی صحبت می‌کنند. استان‌های دیگر مثل کابل، هرات، بادغیس. غور، پروان، بدخشان، تخار، فارسی صحبت می‌کنند و در استان‌های مزار، فاریاب، جوزجان در کنار فارسی زبانان البته ترک تبارها زندگی می‌کنند.

* به‌عنوان مقدمه ورود به بحث مولانا، شعر و ادبیات چقدر بین مردم افغانستان جایگاه دارد؟ مثلاً از چه شاعرانی بیشتر شعر می‌خوانند؟ عادت به شعرخوانی یا استفاده از ضرب المثل بین مردم وجود دارد؟

شما از سرزمینی صحبت می‌کنید که به نوعی مهد زبان فارسی است. در چنین سرزمینی بدون شک مردم با میراث ادبی گذشته‌شان سخت عجین هستند. قطعاً با شعر و ادبیات آشنایی دارند و خیلی از مشاهیر ادبی ما نزدشان جنبه تقدس دارد. جالب است بدانید که در مکتب‌خانه‌ها و مساجد، در کنار کتب دینی که طلاب می‌خوانند، دیوان حافظ و سعدی و مثنوی معنوی خوانده می‌شود. در طاقچه‌های خانه‌های، مردم افغانستان کتاب خواجه حافظ را در کنار قرآن و حدیث گذاشته است و شعرخوانی به‌عنوان یکی از مؤلفه‌های اصیل فرهنگی وجود دارد.

درباره ضرب‌المثل‌ها باید گفت در زبان عامیانه قطعاً صورت اصیل گذشته خودش را بیشتر حفظ کرده است. می‌شود گفت حتی زبان فارسی به صورت عام قبل ورود بی حد و حصر واژه‌های دیگر، و حضور فضای مجازی اصالت خودش را بسیار خوب حفظ کرده بود؛ البته اصل تحول زبان یک اصل زبان شناسی است که من وارد این بحث نمی‌شوم که روند طبیعی است، و گاهی وقت‌ها جنبه مثبت هم دارد، بر ظرفیت زبان افزوده می‌شود و گاهی هم جنبه منفی دارد و متأسفانه زمانی زبان را با نوعی انحطاط مواجه می‌سازد، چنان‌که این اواخر کم و بیش در افغانستان و هم با تأسف در ایران، الان با این روند مواجه ایم. متأسفانه این واژه‌های دخیل و بیگانه چنان بین مردم و به ویژه قشر جوان فراگیر شده و این اصطلاحات فضای مجازی طوری در کاربرد زبان جای گرفته که سخت دردآور است تا آنجا که آدم با زبان احساس بیگانگی می‌کند.

* مردم افغانستان بیشتر از چه شاعرانی شعر می‌خوانند؟ به حافظ اشاره کردید. دیگران چه؟

خب قله‌های شعر در افغانستان سعدی، مولانا، حافظ، فردوسی هستند که این‌ها چهره‌های شاخص و نمادهای برازنده شعر ما هستند. این میان آن‌چه در ایران کمتر هست ولی در افغانستان در کنار این بزرگان فضای بیشتری از شعر کشورمان را به خصوص در قرن گذشته تسخیر کرده، بی دل دهلوی است.

* صائب هم می‌خوانید؟

بله. صائب هم می‌خوانیم ولی بی دل توانسته جایگاه بسیار ویژه ای داشته باشد. البته بی دل مدتی از چرخه توجه در ایران خارج بود اما حالا نسبت به گذشته بیشتر در محراق توجه قرار گرفته است. در افغانستان و نیز فرا رودان بی دل همچنان جایگاه خاص داشته است. این تأثیرگذاری هنوز هم در افغانستان وجود دارد. اما این به آن معنا نیست که جایگاه حافظ، سعدی، فردوسی، خیام و به ویژه مولانا پایین بوده باشد، نه، قطعاً نه. برنامه‌های بزرگداشت مولانا و مثنوی خوانی جزو برنامه‌هایی است که همواره در افغانستان وجود برگزار می‌گردد.

غیر از افغانستان و ایران، ۱۲ کشور دیگر هم جزئی از یک دایره مدنیتی و فرهنگی به‌حساب می‌آیند که در این میان مولانا به‌عنوان یکی از ستون‌های استوار این تمدن همه مرزها را درنوردید و در واقع بیشتر معرّف این بزرگ‌مدنیت به جهان شد. از منظری زمانی که از مدنیت بزرگ و هویت مشترک یاد می‌کنیم، این مؤلفه‌های مشترک یک درهم تنیدگی فرهنگی ایجاد می‌کند و باز مولاناست که توانسته این پیوندها را به زیبایی تمام آئینه داری کند مولانا در مدارس و دانشگاه‌ها، در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد و بالاتر، قطعاً جزو برنامه‌های درسی‌شان است. همچنین در حوزه‌های دیگر به صورت آزاد در نهادهای ادبی، انجمن‌ها، کانون‌های ادبی قطعاً به مولانا پرداخته می‌شود. از این‌ها که بگذریم حتی در نحله‌های عرفانی و گرایش‌های مختلف قطعاً توجه به آثار مولانا یکی از برازندگی‌های کار آنهاست. حتی در سخنرانی‌ها، استناد به غزلیات و مثنوی مولانا یکی از ابزارهای زیبایی آفرین و تزئین کننده کلام سخنوران ماست.

* با توجه به اینکه مولوی متولد بلخ است، فکر می‌کنم کاملاً طبیعی است که مردم نسبت به شاعری که هم شهر یا هم کشور و هموطن خودشان است عِرق داشته باشند و خدا را شکر که این اقبال وجود دارد و اینجا گسست ایجاد نشده.

بدون شک آن‌چه شما گفتید هست ولی همه بحث آن نیست، چون مولانا فراتر از این بحث‌هاست و این، برمی‌گردد به بزرگی جایگاه مولانا و نظام فکری و اندیشه‌های او. فکر می‌کنم دعوا سر هویت و انتصاب مولوی به یک کشور، محصول نوعی کوتاه اندیشی باشد وگرنه مولوی مربوط به همه است، مربوط به انسانیت، و تمام بشریت است؛ البته در قرن‌های اخیر وقتی که این مرزهای سیاسی بین این قلمرو کشیده شد، این بحث‌ها هم آهسته آهسته رنگ گرفت وگرنه اگر درست بیاندیشیم، ما محصول یک مدنیت مشترکیم.

نخست بدانیم که غیر از افغانستان و ایران، ۱۲ کشور دیگر هم جزئی از یک دایره مدنیتی و فرهنگی به‌حساب می‌آیند که در این میان مولانا به‌عنوان یکی از ستون‌های استوار این تمدن همه مرزها را درنوردید و در واقع بیشتر معرّف این بزرگ‌مدنیت به جهان شد. از منظری زمانی که از مدنیت بزرگ و هویت مشترک یاد می‌کنیم، این مؤلفه‌های مشترک یک درهم تنیدگی فرهنگی ایجاد می‌کند و باز مولاناست که توانسته این پیوندها را به زیبایی تمام آئینه داری کند؛ و همینجاست که می‌توانیم مولانا را نماد بارز این درهم تنیدگی فرهنگی بدانیم. اما مهم اینست که مولانا با اندیشه والایی که داشت توانست این مرزها را درنوردد و حتی آهسته آهسته از مرزهای جغرافیایی هم گذشت و دیگر حتی در مرزهای فرهنگی هم محصور نماند و مخاطب مولانا شد انسانیت، مخاطب مولانا شد تمام جهان و بشریت.

* اگر زمانی می‌توانستیم بگوییم مولوی میراث زبان فارسی یا میراث تمدن ایران یا میراث تمدن اسلامی است، الان می‌توانیم بگوییم مولوی میراث بشریت است!

دقیقاً. ببینید، مولانا فراتر از مکان است. می‌شود گفت مولانا جلوتر از از زمان خودش اندیشیده است. وقتی فرد جلوتر از زمان خودش می‌اندیشد قطعاً نمی‌شود او را محدود کرد و به قولی همان بی‌رنگِ بی‌رنگ است. مولانا به هیچ رنگی تعلق ندارد. نکته‌ای که می‌خواهم خدمت شما بگویم این است که ما در طول تاریخ مشاهیری داریم که در تاریخ اند؛ یعنی در یک مقطع، در یک بازه زمانی و مکانی و با توجه به اقتضائات خاص، هستند، می بالند، رشد می‌کنند، می‌مانند و می‌روند. ولی بعضی انسان‌ها و علمای فرهیخته و ربانی داریم که اینها بر تاریخ اند، در تاریخ نیستند. در واقع اینها دیگر مقید به زمان، مکان، و حتی فرهنگ خاص نیستند. مولانا قطعاً یکی از مثال‌های اعلا و برازنده انسان‌هایی است که بر تاریخ است. به‌همان گونه حافظ، سعدی، فردوسی و… قطعاً از جمله انسان‌هایی هستند که بر تاریخ اند. جامعیت نظام فکری که اینها دارند، پاسخگوی پرسش‌های مختلف در همه زمان‌ها و مکان‌هاست.

علاقمندم اینجا نقل قولی از مرحوم قیصر امین پور شاعر معاصر بگویم. اصلاً شعر معاصر چیست؟ ما چه تعریفی از ادبیات معاصر داریم؟ قیصر امین پور معتقد است که هر متنی که بتواند پاسخ انسان امروزی را در خود داشته باشد آن متن معاصر است، به رغم اینکه هشت یا ده قرن جلوتر تولید شده باشد؛ اتفاقاً بی راه هم نمی‌گوید و دقیق هم هست. به همین خاطر هم هست که ما امروز می‌توانیم خیلی از پرسش‌های خودمان را در شعرهای حافظ، سعدی و به ویژه مولانا بیابیم! و نکته اساسی دیگری که من معمولاً در قبال مولانا به ذهن دارم این است که ما این اجازه را نداریم که مولانا را به نفع یک ایدئولوژی، یک اندیشه و یک هدف خاص مصادره کنیم. مولانا ممکن است برای هر کدام از دیدگاه‌ها پاسخ داشته باشد و هر دیدگاه بتواند آن پیش فرض‌های خودش را در کلام مولانا بیابد، اما اجازه نداریم که مولانا را به نفع یک دیدگاه مصادره کنیم.

مولانا معرّف مدنیت بزرگ به جهان شد؛ زبان فارسی به راحتی آسیب نمی‌بیند اما حراست می‌خواهد

* اگر بخواهید دو بیت از مولوی یا یک غزل از دیوان شمس انتخاب کنید، کدام را انتخاب می‌کنید؟

خیلی دشوار است! اجازه بدهید انتخاب نداشته باشم. لابه‌لای گفتگو شاید ابیاتی به مناسبت‌هایی برای شما خواندم ولی این بسیار دشوار است. گاهی وقت‌ها وقتی من در دانشگاه مثنوی درس می‌دهم، گاهی به یک اعجاز زبانی از مولانا می‌رسم که عجیب متحول می‌شوم. خب فقط همین نیست، به دیوان شمس که مراجعه می‌کنید در واقع می‌شود گفت اوج کلام را در حد اعجاز می‌بینید. بنابراین هر بیتی از مولانا انتخاب کنم و برای شما بخوانم، جفایی است که در حق ابیات دیگر انجام داده‌ام و به خودم اجازه نمی‌دهم که این کار را انجام دهم.

* گفتید در دانشگاه، مثنوی درس می‌دهید، بیشتر چه سرفصل‌هایی را؟

اول اجازه بدهید بگویم در دانشگاه‌های ما چه‌قدر توجه به مولانا هست. یکی از دوره‌هایی که در دوره کارشناسی ارشد درس می‌دهیم مولوی شناسی است، به این خاطر تمرکز روی مولاناست. در بخش لیسانس البته حوزه بندی شده در افغانستان و ما به یک دانشگاه اکتفا نکردیم؛ مثلاً در دانشکده ادبیات شهر مزار، زادگاه مولانا، در مقطع کارشناسی مضمونی دارند به نام مولانا شناسی. در کابل بی دل شناسی دارند. در هرات جامی شناسی دارند؛ یعنی یک اصل توافقی هست در فضای آکادمیک ما. اما بر اساس اعتبار و بزرگی مولانا در دانشگاه‌های متفاوت تدریس مثنوی داریم. طی دو ترم این مضمون تدریس می‌شود. باز جالب است بدانید که ما در بخش فوق لیسانس هم در دو ترم یا دو سَمِستر به اصطلاح خودمان، مولانا شناسی درس می‌دهیم. یعنی دانشجویان ما حتماً باید با زندگی، اندیشه و آثار مولانا آشنا باشند.

از دیدگاه مولانا عشق صرفاً به رابطه بین دو فرد یا رابطه معبود و عبد در عشق عرفانی گفته نمی‌شود؛ بلکه عشق از دیدگاه مولانا عشقی است که در بین همه هستی ساری و جاری است: یعنی از عشق به جهان گرفته تا عشق بین دوتا دوست، عشق بین پدر و فرزند و همه چیز را در بر می‌گیرد اما این‌که فرمودید ما اینجا چه سرفصل‌هایی درس می‌دهیم؟ باید بگویم ما متن شناسی، متون تعلیمی و متون غنایی داریم. در متون تعلیمی تمرکز بر مقدمه مثنوی معنوی و بعد یکی از داستان‌ها به انتخاب استاد و به صورت متناوب گزینش می‌شود. همچنین علاوه بر مثنوی، سنایی، خاقانی و مشاهیر دیگر، تدریس می‌شود.

* دلیل جهانی‌بودن مولوی را چه می‌دانید؟

شاید پاسخ کلی این باشد که مولانا پیامش بشریت را بر می‌تابد. اما چنان‌که گفتم نباید مولانا را به نفع یک دیدگاه یا یک اندیشه مصادره کنیم، و باز می‌خواهم به یک اصل مهم در زمینه اشاره کنم. مفهوم عشق در آثار مولانا چه در مثنوی معنوی و چه در دیوان کبیر، قطعاً به عنوان یکی از ارزش‌های جدی جهانی است او فقط در مثنوی بیش از صد و پنجاه بار از عشق یاد کرده است. در واقع از دیدگاه مولانا عشق صرفاً به رابطه بین دو فرد یا رابطه معبود و عبد در عشق عرفانی گفته نمی‌شود؛ بلکه عشق از دیدگاه مولانا عشقی است که در بین همه هستی ساری و جاری است: یعنی از عشق به جهان گرفته تا عشق بین دوتا دوست، عشق بین پدر و فرزند و همه چیز را در بر می‌گیرد. در واقع می‌شود گفت که عشق مفهوم بسیار بسیار وسیع و گسترده‌ای دارد.

به قول علی محمدی مولانا عشق را شعله حیات انسان می‌داند. این جهات مختلفی را در دیدگاه مولانا برمی تابد. تأثیرات این لطیفهٔ ربانی در دیدگاه مولانا همچنان که گفتم، از اجزای هستی گرفته تا ساماندهی عوامل اجتماعی، زدودن مفاسد و رذائل از جامعه، جهت دادن به معرفت و شناخت انسانی، ارزش‌های اخلاقی، تزکیه نفس، رسیدن انسان به مطلوب، و حتی پاسخ مناسب به مسئله شرع و حل آن، و در نهایت آماده سازی مسیر تکامل انسان را در بر می‌گیرد. از این منظر، مردی با چنین اندیشه بزرگی است که می‌تواند برای جهان بشریت پیام داشته باشد. من می‌توانم برای هر کدام از این مواردی که خدمت شما عرض کردم مثال بیاورم.

البته که جانمایه اصلی و رکن بنیادین مشرب عرفا و فلاسفه اشراقی هم عشق می‌دانند حتی عشق را اصل بر نظم جهان دانسته‌اند. نمی‌خواهم وارد این بحث شوم اما مولانا برای هر کدام از این مؤلفه‌ها، دیدگاه و مقوله‌هایی دارد. مثلاً می‌گوید:

دور گردون‌ها ز موجِ عشق دان!

گر نبودی عشق، بفسُردی جهان

کوه‌ها چون ذره‌ها سرمست تو

نقطه و پرگار و خط در دست تو

یعنی می‌گوید ساختمان عالم از تجمع ذرات تشکیل شده است. از دید مولانا جهان با نیروی عشق در تکاپوست. یا مثلاً در آن داستان بسیار زیبا می‌گوید:

جسم خاک از عشق بر افلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد

حالا در این بیت، علاوه بر آن معنای مقصود مصرع نخست که اشاره به معراج پیامبر بزرگوار اسلام دارد، و در مصرع دوم اشاره به داستان حضرت موسی و کوه طور دارد، در عین حال با مفهوم کلی‌تری مواجه است. حتی مولانا مشکلات را به وسیله عشق رفع می‌کند. در دیوان شمس می‌گوید:

گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرّد

از برقِ این زمرّد هین دفع اژدها کن

به هر حال عشق را به عنوان وسیله‌ای می‌داند که می‌تواند در مقابل بخل، حسد و همه بدی‌ها مقابله کند. حتی به قول خودش در مثنوی:

هر که را جامه ز عشقی چاک شد

او ز حرص و عیب کلی پاک شد.

شاد باش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علت‌های ما

ای دوای نخوت و ناموس ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

می‌بینیم که مولانا صد و چند بار به این واژه اشاره می‌کند و در واقع مولانا شاید محبت ورزیدن و عشق ورزیدن را بهترین نسخه برای بشریت و جهان امروز می‌داند. در عصر حاضر نگاه می‌کنیم و می‌بینیم چه‌قدر این را کم داریم. اگر از این منظر به روابط انسانی امروز بنگریم، حالا از روابط دو انسان گرفته تا روابط بزرگ‌تر در سطح کشورها، در سطح منطقه و در سطح جهان، خیلی از معضلاتی که انسان امروز به شدت با او درگیر است، می‌بینیم از فقدان این ارزش انسانی است. این است که بارها گفتم، گسست ما از میراث ارزشی گذشته مان موجب خیلی از مشکلاتی است که امروز در جهان داریم.

* آن حرفی که از قیصر نقل کردید کاملاً مصداق دارد؛ حالا چه در مورد شاهنامه، چه مثنوی، چه بوستان و گلستان و … دیروز شاهنامه و هفت پیکر را می‌خواندم. گاهی فکر می‌کنم چقدر این ابیات مدرن‌اند؛ یعنی امروز اگر شاعری بخواهد بگوید مثلاً این آدم دارد به من دروغ می‌گوید، شاید هرگز نتواند به خوبی فردوسی بگوید: «دلت با زبان هیچ همسایه نیست / روان تو را از خرد مایه نیست». یا شاید نتواند به خوبی مولوی بگوید: «از تو جهان پر بلا همچو بهشت شد مرا / تا چه شود ز لطف تو صورت آن جهان من»

حتی عرفان مولانا هم یک مقدار متفاوت است. آن عرفانی که منجر به انزوای اجتماعی می‌شود، در عرفان مولانا نیست. عشقی که در عرفان مولانا مطرح است آن را تسری می‌دهد در زندگی معمولی انسان و به همین خاطر می‌بینیم که چقدر نقش عشق محوری است در کلام مولانا؛ چه در مثنوی و چه در دیوان کبیر و حتی در تمثیلاتی که مولانا دارد، منظورش این است که انسان باید در جهان زندگی کند. چنان‌چه انسان مثل یک کشتی است اما معتقد است که تمام این نعمات دنیوی به مثابه آب است که این کشتی بتواند به سرمنزل مقصود برسد ولی نباید این آب به داخل کشتی رسوخ کند، یعنی اگر آن نعمات هدف قرار بگیرد این کشتی غرق خواهد شد!

* این نگاه عرفانی مولانا، جهان را جای بهتری برای زیستن می‌کند و نسخه بهتری از انسان را تحویل می‌دهد. کاملاً با عرفان‌های زهدگرایانه یا ریاضت‌های عجیب و غریب فاصله دارد.

این تمثیل بسیار دقیق و زیباست. مولانا همه امور زندگی عادی را به رسمیت می‌شناسد و لازم می‌داند. ولی اعتقاد دارد این‌ها نباید هدف باشند. عرفان مولانا عرفان متفاوتی است و هیچ منافاتی با زندگی و روال طبیعی اجتماعی ندارد. به همین خاطر هم هست که امروزه دیدگاه مولانا چقدر والا، همگانی و به جهان بشریت نزدیک است.



منیع: خبرگزاری مهر